گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سعید صلح میرزایی
حوزه علمیه و مسئله جهاد تبیین
استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین سعید صلح میرزایی، از پژوهشگران فقه سیاست و اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم است. تحقیق و پژوهش در آثار امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب، موضوع خاص در پژوهشهای مختلف ایشان بوده است. کتابهای فلسطین، حوزه و روحانیت، اندیشه مقاومت، انقلابی تراز، بانوی تراز، نهضت حفظ محیط زیست، حماسه نه دی، حماسه اقتصادی و …، از آثار ایشان است. آخرین اثر منتشرشده از وی کتاب «جهاد تبیین» است، که در آن به تشریح زوایای مختلف این مسئله پرداخته است.
- بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض سلام و احترام خدمت استاد محترم، از زمانی که در اختیار ما قرار دادید تشکر میکنم. جهاد تبیین فراخوانی عمومی است که چندی پیش از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح گشته و حضرتعالی نیز اخیراً کتابی با همین عنوان منتشر نمودهاید. اگر بخواهیم جهاد را با حضور در جنگ نظامی مقایسه کنیم، هر صنف و گروهی به فراخور استعدادها، ظرفیتها و جایگاهی که دارد، رسالت منحصربهفردی را در این جایگاهها ایفا میکند. بهطور مثال، عدهای نانوا در جنگ برای رانندگان نان پخت میکنند، رانندگان نیز رزمندگان یا ادوات را جابهجا میکنند. با توجه به جایگاه و نسبت حوزههای علمیه و انقلاب، رسالت عمومی و اختصاصی حوزه و روحانیت در قبال جهاد تبیین چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ممنونم که شما هم بنده را برای این بحث قابل دانستید. همانطور که شما گفتید، جهاد بهمعنای تلاش و کوششی است که در تقابل با نقشه دشمن باشد. ممکن است خیلی از کارهایی که ما انجام میدهیم، امروز جهاد باشد و فردا جهاد نباشد. البته نیت ما هم حتماً در این مسئله اهمیت دارد. اگرچه میگویند جهاد از مباحث توصلی است و به آن معنا شاید تعبدی نباشد. تبیین هم بهمعنای واضح کردن است، بهمعنای دور کردن غبار از ذهنها است.
من فکر میکنم لازم است بحث پیشینهای خیلی کوتاه درباره جهاد تبیینهای حوزویان داشته باشیم. شما وقتی به تاریخ امامت و رهبری اولیای حق، اعم از انبیا و ائمه(ع) و با میلیاردها سال فاصله، فقهای عظامی که رهبری شیعه را در دوران غیبت بر عهده داشتند نگاه کنید، این بزرگواران هیچگاه برای اینکه فرمانشان برده شود، در برابر عموم مردم از شمشیر استفاده نکردند و آن اتفاقی که افتاده، همیشه تبیین بوده است. نکته کلیدی در مباحث مدیریت کلان این است که همیشه اولیای حق بهاندازه سطح تحلیل مردم به آنها تکلیف میگفتهاند. اگر زمانی سطح تحلیل مردم اقتضا نداشت، اینها خودشان را تنزل میدادند و حکمشان را به حکم دیگری تبدیل میکردند؛ مثلاً حکم اولی امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین جهاد با معاویه است، ولی بهخاطر اینکه میبیند مردم سطح تحلیل درستی ندارند، تنزل میکنند و به حکمیت تن میدهند و امام حسن(ع) هم هکذا. این یک نکته خیلی اساسی است.
امام خمینیِ سال ۱۳۴۳ با امامِ سال ۱۳۵۷ تفاوتی ندارد؛ خود امام میگوید که وقتی من را از قم به تهران به تبعید میبردند، اینها ترسیده بودند و من والله نترسیدم و من اینها را دلداری میدادم. پس ترس از طرف امام نیست. چرا امام آن زمان دستور حضور میدانی نمیدهد، ولی ۱۸ بهمن دستور حضور میدانی میدهد؟ علیرغم مخالفت برخی از بزرگان انقلاب مثل آیتالله طالقانی. چنین تفاوتی به این دلیل است که طول کشید تا سطح تحلیل مردم افزایش پیدا کند. رهبر انقلاب، جواب این سؤال را در ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ در آن سخنرانی معروف حوزه انقلابی دادند و در آنجا گفتند که همه اقشار در انقلاب سهم دارند، ولی اگر طلاب و حوزویان نبودند انقلاب پیروز نمیشد. بعد فرمودند که طلاب بودند که به اقصی نقاط کشور رفتند و پیام انقلاب را منتشر کردند، ولی ۱۴ سال طول کشید تا سطح تحلیل مردم به این سطح رسید که امام بتواند به آنها فرمان حضور میدانی بدهد. خود آقا در همان سخنرانی فرمودهاند که در نوفللوشاتو یا پاریس به امام گفتند که همان شعاری که مردم در تهران میدهند، دقیقاً همان شعار را مردم در فلان روستای خمین میدهند. آقا گفتند مثل اینکه آن روستا یک ویژگی خاصی داشت که امام میدانست. امام گفتند: پس ما پیروز هستیم.
پس کاری که حوزویان کردند آنچنان بزرگ بود و جنس کار آنها هم از جنس جهاد تبیین بود. خود امام خمینی بهخاطر جهاد تبیین به تبعید کشیده شد، وگرنه امام کارهای مسلحانه را هیچگاه توصیه نکرد و هیچگاه هم تأیید نکردند. از سال ۱۳۴۱ امام فقط تبیین میکرد، ولی از جنس جهاد تبیین است. از همان ابتدا با اسرائیل درگیر است. از همان ابتدا با آمریکا درگیر است. از همان ابتدا با شاه درگیر است. ولی امام فقط تبیین میکند.
نکته خیلی اساسی که در مباحث فقه سیاست هم خیلی اهمیت دارد، آن است که تغییر و انقلاب در تئوری اسلامی، انقلاب میدانی است؛ یعنی مردم با بدنهایشان به میدان میآیند که آقا این را تأکید کردند و در مبعث ۱۴۰۰ هم دوباره این را گفتند. قبلاً هم گفته بودند که نلسون ماندلا که آمد، من به او گفتم از همین فرمول ما استفاده کن و ۴ ماه بعد، انقلاب آفریقای جنوبی پیروز شد. شما کتاب خاطرات آقا را در صفحه ۵۷، ۵۸ و ۵۹ ببینید؛ آقا درباره این مسئله صحبت میکنند و میفرمایند که از ابتدا خط نهضت جهاد تبیین بود. هر دو با هم بود.
از سال ۱۳۴۵-۱۳۴۶ که فشار رژیم بیشتر شد، تعبیر من این است که بعضی از علما جهاد را کنار گذاشتند و فقط به تبیین پرداختند. از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶، آقا ۶ بار دستگیر میشوند و به انفرادی میروند و ۲ بار هم تبعید میشوند؛ یک بار به ایرانشهر، و در ادامه به جیرفت تبعید میشوند. ولی خیلی از بزرگان انقلاب هستند که آقا هم نام آنها را آورده است که آنها دیگر جهاد و مبارزه را کنار گذاشتند و فقط تبیین میکردند. حتی بعضی از آنها با رژیم همکاری آموزشی و همکاری تربیتی داشتند، ولی به هر ترتیب آنها حتی یک چَک هم نخوردند، بهخاطر اینکه تبیین میکردند و جهاد تبیین نمیکردند. شما همین خط را ببینید که اینها پخش میکردند و مویرگی تا اقصی نقاط کشور و تا روستاها میرفت و هر جایی که علمای ما به میدان آمدند، حضور طلبههای ما در همین راستا است.
الان جمعیت ما نسبت به دانشجویان، بهاندازه یکپنجم دانشجویان قبولی هر سال است؛ غیر از آن ۱۳-۱۴ میلیون دانشجویی که در حال تحصیل داریم. ما ۲۰۰ هزار نفر هستیم و تازه سن خیلی از ما هم آنقدر بالا رفته که اقتضا ندارد. این جمعیت تقریباً ۱۵۰ هزار نفری که ما داریم، اگر واقعاً همه آنها به میدان جهاد تبیین بیایند، اتفاق خیلی بزرگی را میتوانند رقم بزنند و دو اثر دارد؛ یک اثر ابتدایی دارد که آقا فرمودند دو جریان تحریف و تحریم دارند با هم کار میکنند و ما اگر در جریان تحریف پیروز شویم، تحقیقاً ایشان فرمودهاند که جریان تحریم هم شکست خواهد خورد. چون دشمن میبیند که هر چه تحریم میکند، انسجام مردم بیشتر میشود؛ دیوانه که نیست، بالأخره فکر میکند و احساس میکند که باید طریق دیگری برود.
نکته دوم هم در اینجا این است که به نظرم الان شما باید متوجه شوید و خیلی از طلبهها این را نمیدانند. الان دشمن در فاصلهی ۲۰ سانتیمتری صورت بچههای ما است. مخصوصاً بعد از ظهور کرونا، مایی که نگذاشتیم خانوادههایمان ماهواره ببینند، نگذاشتیم VCD و ویدیو داشته باشند و در مقابل همه اینها مقاومت کردیم، حالا خودمان ۴-۵ میلیون پول دادهایم و به دست بچههایمان موبایل هوشمند دادهایم و شما نمیدانید که بعضی از خانوادههای طلاب چه آسیبهایی دارند میخورند و من در جریان هستم که بعضی از آنها خیلی فجیع شده است.
این چطور میشود؟ دشمن تا اینجا نزدیک شده است. الان فاصله رسیدن ما به یک محتوای بد، زیر ۵ ثانیه است. یعنی فقط کافی است که فرد به فلان برنامه برود، یک دکمه را بزند و همه مدل محتوای زشت، چه اعتقادی، چه اخلاقی و چه سیاسی را ببیند. این بمباران شدیدی که از خانههای ما و از اتاق خوابهای بچههای ما شروع میشود، اگر جهاد تبیین کما هو حقه اتفاق بیفتد، یقیناً آثار فرهنگی خیلی زیادی دارد که ما هم بهعنوان علمای شیعه در این میان مسئولیت داریم.
در آن روایت میفرماید: «علماء شیعتی المرابطون»؛ علمای شیعه باید مرزبان باشند. پس آحاد ما باید گامهای جهاد تبیین را بهتنهایی برداریم؛ دقیقاً مثل توپخانه باید در آن نقشه کلان باشیم. اگر حوزویان وارد میدان جهاد تبیین نشوند باید پاسخگو باشند. واقعاً از مستحب و این چیزها گذشته است و آقا هم فرمودند که یک فریضه فوری است و برای ما طلبهها بهطریق أولی این فریضه اهم است.
- روش عمل به جهاد تبیین از سوی حوزه چگونه باید باشد و الزامات اجرای رسالتهای اختصاصی حوزه و روحانیت در جهاد تبیین چیست؟
ما یک حوزه و نهادهای روحانیت داریم، یعنی نهاد مذهب داریم، و یک اقشار داریم؛ یعنی من و شما که الان در این مجموعه هستیم. فکر میکنم اینها دو جنس مختلف دارند. این نکاتی که من عرض کردم، همه ناظر به آحاد روحانیت و آحاد طلاب بود. احساس خود من این است که نهادهای حوزوی همیشه از آحاد طلبهها عقبتر بودهاند. در این قصه هم من یقین دارم که باز همین اتفاق میافتد. حالا من نمیدانم که شما اینها را منتشر میکنید یا نه، ولی من ابایی از گفتن اینها ندارم. هم نهاد حوزه و بخشهای مختلفی که میتوانند در این مسئله کار کنند و هم نهادهای مرتبط، معمولاً نشان دادهاند که ابتکار عمل ندارند. من فکر میکنم که ما طلاب و روحانیت باید از فرمول «آتش به اختیار» استفاده کنیم که آقا فرمودند هر گاه مدیریت فرهنگی دچار اختلال بود، همه آتش به اختیار عمل کنند. این حداقل است.
من ۶ گام را تصویر میکنم؛ گام اول اینکه ما باید بر موانعی که در درونمان است غلبه کنیم. مهمترین مانعی که اجازه نمیدهد ما کار کنیم ترس است. ما میترسیم از اینکه تعداد دنبالکنندگانمان کم شود. حتی از یک مواجهه مباحثهای با یکی از اقواممان میترسیم. حتی در فضای مجازی هم میترسیم. یعنی حوصله و حال اینها را نداریم. همه اینها میتواند در کنار هم قرار بگیرد. ما باید به این مانع غلبه کنیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «إنّ الجهاد بابٌ فتحه الله لخاصة اولیائه». اگر قرار است ما از خواص اولیای خدا شویم باید اینطور باشیم. رهبر جامعه ما میگوید که الان از همه جهادها بالاتر جهاد تبیین است. بعضی از ما هم بهخاطر انزوایی که داریم وارد نمیشویم. اصلاً نمیدانیم؛ سرمان در کتابمان است. بهقول آقا، عبایمان را بر دوشمان کشیدهایم و به گوشهای رفتهایم و نمیدانیم چه بلایی بر سر ذهن جوانان ما میآید. ما فکر میکنیم که همه چیز آرام است. اگر کمی به این فضا بیاییم و ببینیم که جوانان ما چه میخوانند، چه میبینند، چه فیلمهایی میبینند و این موارد چه تأثیر مخربی بر روح و روان اینها میگذارد، تا این حد راحت نمینشینیم. مقداری از حس بیحالی و عمل نکردن ما به این خاطر است.
گام دوم، مثل هر جهادی، اطلاعات عملیات است. شما اگر صحنه را بهخوبی نشناسید، پهنه را بهخوبی نشناسید، جای دوست و دشمن را نشناسید، وابستههای دوست و وابستههای دشمن را نشناسید، به قول آقا مثل رزمندهای میشوید که در شب عملیات با جابجایی جای دشمن و جای خودی مواجه میشود، از سنگر بیرون میآید و مثل همان روز گذشته خمپاره را به همان گرای سابق میزند. با این کار دقیقاً خانه نیرو و جبهه خودی را میزند. اگر شما این اطلاعات را نداشته باشید، در نقشه آقا عمل نمیکنید. ما بالأخره باید در آن نقشه کلان باشیم که آقا در گام دوم فرمودند که چیدهاند برای اینکه در نهایت به زمینهسازی ظهور برسیم. اگر هر کار دیگری خارج از این نقشه انجام شود، ممکن است رسیدن به دوران ظهور را به تأخیر بیندازد. ما باید در نقشه کار کنیم؛ اگر آقا میگویند باید در اینجا عملیات کنید و من در جای دیگر عملیات کنم، در این صورت دارم خراب میکنم. پس باید اطلاعات عملیات خوبی انجام شود.
گام سوم، امکانسنجی از خود است، چون ممکن است مخاطبان شما طلاب پایه اول هم باشند، ممکن است پایه ۲۰ هم باشند. من فکر میکنم باید هر کسی ببیند که آیا امکان مواجهه دارد یا خیر؛ همانطور که در نجات غریق میگویند که وقتی شما میخواهید یک نفر را نجات دهید، ابتدا باید جان خودتان محفوظ باشد. کسی که سنگینوزن است، اگر شما بخواهید او را نجات دهید خودتان غرق میشوید. زمانی من طلبه پایه اول هستم و میخواهم با نوجوانی صحبت کنم؛ این امکان را در خودم میبینم که بتوانم او را قانع کنم. اما در وضعیتی دیگر، من میخواهم به یک گروه پرشبهه آتئیست بروم و آنجا ممکن است خود من بمانم. ممکن است به یک گروه پرشبهه سیاسی بروم و خط خودم عوض شود. پس باید امکانسنجی از خودش بکند و اگر توان دارد کار کند. اگر توان ندارد، باید همزمان دو کار انجام دهد؛ یکی اینکه خودش را تقویت کند -که اگر خواستید من میگویم که باید چه کند-، در مرحله بعد باید اگر به آن حد نرسیده، از کسی که توانمندتر است استمداد کند؛ وقتی شبههای بر شما وارد شد، سریع از کسی بپرس و بعد به این شبهه پاسخ بده. الان الحمدلله آنقدر کانال و سایت در زمینه شبهات پرکاربرد داریم که فکر نمیکنم اصلاً نیاز باشد که خود ما به تحقیق مجدد بپردازیم.
- یعنی به تولید از جانب ما نیازی نیست.
بله، ما بیشتر باید توزیع کنیم و آن را به زبان مخاطبانمان بومی کنیم. اما ما چطور خودمان را قوی کنیم؟ من فکر میکنم اولین نکتهای که تمام طلاب باید درباره آن کار کنند، آشنایی اجمالی با اندیشه امامین انقلاب است. من میگویم حداقل باید ۶ کتاب را بخوانند؛ یکی کتاب «جدال دو اسلام» که بیانات سالهای آخر امام است، «صحیفه امام» که وصیتنامه امام خمینی است، و کتاب «خون دلی که لعل شد» که در رابطه با خاطرات آقا است و آقا در آنجا روش جهاد تبیین را آموزش داده است. کتاب چهارمی که باید خوانده شود، «طرح کلی اندیشه اسلامی» است که شما باید با آن رویکرد اجتماعی و انقلابی بر محتوا سوار باشید. چون تفاوت کتاب طرح کلی با بقیه کتابهای کلامی شیعه در این است که رویکرد آن انقلابی است. کتاب بعدی «همرزمان حسین(ع)» است که خود آقا در دیدار با مداحان امسال در تاریخ ۳ بهمن ۱۴۰۰ فرمودند که ما چیزهایی گفتیم و قبلاً چاپ شده است. این همان کتاب است. این کتاب همرزمان حسین(ع) دقیقاً تعریف جهاد تبیین اهلبیت(ع) است. در همین سخنرانی آقا اگر ببینید، ایشان آقا میگویند که اهلبیت(ع) کار مسلحانه نکردند، بلکه همه اهلبیت(ع) ما شهیدِ جهاد تبیین هستند، نه اینکه شهید عملیات مسلحانه باشند. یعنی خود اباعبدالله(ع) هم فقط در روز عاشورا دست به شمشیر بردند، و الا در کل این قصه جهاد تبیین میکردند و بهخاطر جهاد تبیین خواستند ایشان را دستگیر کنند و ایشان تن به دستگیری ندادند و شهید شدند. شما قیام اباعبدالله(ع) را اینطور ببینید. تمام اهلبیت(ع) ما شهید جهاد تبیین هستند. در آن کتاب آقا فرمول را گفتهاند که باید چه کنیم. مخصوصاً آقا با رویکردهای قبل از انقلاب این بحثها را مطرح کردهاند و فرمول مبارزه به مردم میدادند. آخرین کتاب هم به نظر من کتاب «عهد مشترک» است؛ چون ما انقلاب اسلامی را خلاصه «مبانی اسلامی»، «طرح کلی» و «همرزمان حسین(ع)» میدانیم. این ۶ کتابْ حداقل است.
بعد هم باید بیانات بهروز رهبر انقلاب را از ابتدا تا انتها بخوانند. ما آسیبشناسیای کردهایم که خیلی از اساتید حوزه بیانات آقا را بهطور کامل گوش نمیدهند؛ در حالی که آقا گاهی اوقات برای یک بیانشان یک ماه وقت میگذارند. در همین مورد جهاد تبیین، بعضی از اعضای دفتر ایشان، از نزدیکان آقا، گفتند که آقا کلی وقت بود که داشتند فیش جمع میکردند و داشتند روی آن کار میکردند. اینطور نیستند که ارتجالاً امروز بلند شوند و یادداشتی بنویسند و بروند و صحبت کنند. یکی از نزدیکان ایشان به من گفتند که گاهی اوقات ما از یک ماه قبل میدانیم که آقا میخواهد در سخنرانی بعدیشان چه بگویند.
- کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» چطور؟
انسان ۲۵۰ ساله به نظر من کتاب مرجع تحقیقی است. من کتاب همرزمان حسین(ع) را از این جهت میگویم که خود آقا این کتاب را از صفر تا صد نوشتهاند و کسی آن را گردآوری نکرده است و بنابراین فرمان در دست آقا است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله اینطور است که کسی مثل من از بیانات مختلف سالهای مختلف آقا جمعآوری کرده و آنجا هم حلقه اتصال بهنحوی قطع میشود. شما مثلاً درباره پیامبر(ص) صحبت میکنید و بعد بهسراغ امیرالمؤمنین(ع) میروید، ولی در کتاب همرزمان حسین(ع) همه معمولاً در کنار هم بحث میشود. البته آقا مقاطع امامت را بهصورت جداگانه بحث کردهاند، ولی آن حلقه اتصال وجود دارد. به همین خاطر چون رویکرد تربیتی برای من خیلی مهمتر است، کتاب همرزمان را برای این کار معرفی کردم. البته اگر کسی بخواهد سیره را بخواند، حتماً باید کتاب انسان ۲۵۰ ساله را بهصورت کامل بخواند.
پس بیانات هم خیلی مهم است. من به شهرستانی رفتم و از ۱۰۰ طلبهای که پای صحبت من بودند، فقط یک نفر صحبت آقا را کامل گوش کرده بود، در حالی که سید حسن نصرالله میگوید که من هر صحبت آقا را ۳-۴ بار گوش میدهم. آقایان و کسانی که اهل این کار هستند، مثل امثال حاج قاسمها و امثال شهید صیاد شیرازیها از این صحبتها استخراج تکلیف میکنند و متأسفانه این اتفاق در حوزه ما مغفول است.
پس یکی بحث آشنایی با اندیشه امامین بود، دوم هم این بود که ما باید مهارت اقناعسازی یاد بگیریم. ما همیشه یک روش را برای اقناع افراد به کار میبریم. یک نکته از نکات طلایی در اینجا بگویم که جهاد تبیین جهاد اسکات نیست، جهاد اقناع است، جهاد باز کردن ذهن است. اگر شما اقناع را انجام ندهید، عملاً جهاد تبیین نکردهاید. خود آقا در یکی از صحبتهایشان در سال ۱۳۹۴ با دانشجویان میگویند که اگر شما رفتید و با روشهای تنها غلبه کردید، کافی نیست. مخصوصاً ما طلبهها میتوانیم با اصطلاحات بازی کنیم و صناعات خمس بلدیم و فرد را به گوشه رینگ میبریم و او را ساکت میکنیم، اما دل او همراه نمیشود. ما نباید با ساکت شدن مخاطب خوشبین شویم. الان دوستان ما در معاونت تبلیغ درباره مهارتهای اقناع کتاب نوشتهاند که ۱۲-۱۳ روش مختلف دارد و برای هر مخاطب باید از روش متناسب با خودش استفاده شود.
بحث سواد رسانهای و بصیرت رسانهای، یکی دیگر از این موارد مهم است. خود شما در گروههای مجازی هستید و میبینید که یکباره فیلمی که مربوط به ۱۰ روز یا ۳ سال قبل است میگذارند و میگویند وا اسلاما! الان فلان جای ایران اینطور شده است. خیلی از افراد سواد رسانهای کافی ندارند و گاهی اوقات خودشان عامل بازی دشمن میشوند. فکر میکنم این بحث سواد رسانهای هم یکی از بحثهای خیلی مهم است.
نکته بعدی این است که در آنجا که من میخواهم عملیات کنم، باید حتماً مطالعه من در آن فضای عملیاتی کافی باشد. مثلاً اگر قرار است با تطهیر پهلوی مقابله کنم، باید مباحث زمان شاه را بخوانم. اگر قرار است از دستاوردهای انقلاب دفاع کنم، باید آنها را بخوانم، اگر قرار است با بزک غرب تقابل داشته باشم، باید غرب را بشناسم تا بتوانم به مخاطب اطلاعات بدهم.
آخرین بخش در بحث تقویت به نظر من یاد گرفتن کار شبکهای است. ما معمولاً چون تکنفره کار میکنیم، بعد از مدتی خسته میشویم. شبکه شدن و خسته نشدن یک حرکت، مهم است.
گام بعدی، بعد از اینکه فرد عملیات را انجام میدهد، باید بهسراغ حلقههای میانی برود و اینها را دعوت به این کند که قرارگاه تشکیل دهند. حلقههایی مثل بسیج طلاب و نهادهایی مثل بسیج اساتید و مجموعههای اینچنینی که از یک طرف به حاکمیت و از طرفی هم به مردم وصل هستند، حلقههای میانی هستند که آقا در سخنرانی ۱ خرداد ۱۳۹۸ به آن اشاره کردند. ایشان میگویند که راه ورود جوانان به عرصههای خدمت در انقلاب از همین حلقههای میانی است که کارگروه تشکیل شود و کار شبکهای انجام شود.
در گام بعدی هم مطالبهی ملی است که هم میتواند از حوزه، و هم از نهادهای بالاتر باشد؛ برای این کار باید قرارگاه ملی تشکیل شود وگرنه هرز میشود. یکی از آسیبهایی که ما دچار آن شدهایم این است که همه در تبیین جهاد تبیین ماندهاند و دائم جهاد تبیین را تبیین میکنند و هیچکسی عملیات نمیکند. مثل این است که شما دائم افراد را در پادگان دوکوهه نگه دارید و به آنها آموزش دهید و آنها را به خط مقدم نفرستید. الان خیلیها درگیر این کار شدهاند. نهادهایی که ما میبینیم دائم کلاس جهاد تبیین میگذارند، در حالی که این کار هیچ ثمرهای ندارد و باید سریع از فاز اول بهسراغ فازهای بعدی برویم و عملیات تعریف کنیم. به نظرم باید این کار را در جایی در تراز ملی انجام دهیم. ما هیچ نهادی در کشور نداریم. شورای انقلاب فرهنگی نمیتواند این کار را بکند. شورای عالی فضای مجازی نمیتواند این کار را بکند. نهاد جدیدی لازم است، البته نباید ساختار درست شود و دوباره کلی بودجه بگیرد. همین مجموعههایی که هستند، تقسیم کار انجام دهند و در واقع نوعی دور هم نشستن است.
با این گامها خود ما میتوانیم وارد میدان شویم، اما مهمترین کاری که نهادهای حوزوی، چه دفتر تبلیغات و چه معاونت تبلیغ حوزه و چه سازمان تبلیغات و چه حتی امور مساجد و ستاد سیاستگذاری ائمه جمعه میتوانند انجام دهند، این است که آنها باید قرارگاههایی برای خودشان درست کنند که در این قرارگاه حداقل ۶ اتفاق بیافتد؛ اتفاق اول «رصد» است. منِ طلبه نمیتوانم زندگیام را رها کنم، چون وظایف دیگری هم دارم. نمیتوانم درس و تدریسم را رها کنم و پژوهشم را رها کنم. جای دیگری باید برای من تسهیلگری و رصد کند و من بدانم که الان باید روی این شبهه بایستم. این رصد است که کمک میکند تا من بدانم چه خبر است.
دوم، باید در آن مجموعهها بخشی برای «پاسخ به شبهات» بهصورت علمی باشد؛ مثلاً این شبهه آمده است و جواب علمی آن هم این است. بخش سوم هم «فرآوری هنری» است که پاسخ و محتوا را در قالبی هنری بریزد و یا از گرافیک استفاده کند و یا از بیان هنری تأثیرگذار و یا از تمثیل درست استفاده کند.
بخش چهارم در آن قرارگاه حوزوی «تعریف اولویتها» است. ممکن است مثلاً معاونت تبلیغ حوزه و یا دفتر تبلیغات و یا سازمان تبلیغات بگویند که الان فعلاً همه با هم در فلان موضوع کار کنید و این اولویت دارد. در مرحله پنجم باید کمیتهای باشد که «عملیات مشترک» برای افراد وابسته به این شبکه ایجاد کند. همه مثلاً این ماه میخواهیم درباره ظلمهای آمریکا به مردم ایران صحبت کنیم و همه این را بزنند که یک کار گفتمانی شکل بگیرد، وگرنه از همین کارهای نادر میشود.
بخش ششمی که در این ستاد لازم است، بخش «آموزش» است؛ همین آموزشهایی که عرض کردیم. اگر اینها میخواهند خدمتی به طلبهها و به شبکههای وابستهشان کنند، باید اینها را توانمند کنند.
من نکتهای را بارها گفتهام که جهاد تبیین نباید حاکمیتی شود. چون تجربه نشان داده که حاکمیت فرهنگی ما همیشه بهصورت کوتاهمدت فکر میکرده است؛ مثلاً در اسفند ماه همه آتش تهیهشان را در جهاد تبیین ریختهاند و کافی است که شعار سال امسال متناسب با جهاد تبیین نباشد، بعد همه به شعار سال میروند و بعد هم ماه رمضان است و بعد هم آخر سال حوزه و دانشگاه میرسد. ولی وقتی در دست مردم باشد، من دیگر آن را فراموش نمیکنم.
تجربه نشان داده که هر زمان خود حاکمیت متصدی فرمانهای عمومی آقا شده، کار ابتر مانده است، چون مردم ما مردمی هستند که اگر ببینند خود حاکمیت میخواهد اقدام کند دیگر وارد نمیشوند؛ مثال مواسات را به یاد دارید که در ابتدا چقدر مردم خودجوش کمک کردند و از زمانی که این عکس گرفتنها و فیلم گرفتنها و در مصلا چیدنها شروع شد و نهادهای مختلف آمدند، شور مردم گرفته شد؛ چون دیدند که الحمدلله اینها هستند و ما به زندگی خودمان برسیم. نباید ستادهایی که در حوزهها تشکیل میشود متصدی شوند، بلکه باید تسهیل کنند. به قول آقا که در اقتصاد میگویند اقتصاد باید در دست مردم باشد و دولت بنگاههای کوچک را تقویت کند. آنها به هستههای مقاومت جهاد تبیین کوچک ما ۱۰-۲۰ نفر، خوراک و محتوا بدهند و بعد خود ما انشاءالله عملیات میکنیم.
- دقیقاً همین نکته آخری که فرمودید یکی از موانع جهاد تبیین بود. اگر موانع دیگری هم هست بفرمایید.
من موانع فردی را عرض میکنم. موانع جمعی را هم گفتم که معمولاً این است که اینها کوتاهنگری دارند. اما یکی از موانع فردی همان ترس است. مورد بعدی هم «بیتفاوتی» است. ما در اسلام اجازه نداریم بیتفاوت باشیم؛ درباره معیشت بیتفاوت نیستیم، درباره رفتار بیتفاوت نیستیم، درباره فرهنگ بیتفاوت نیستیم، درباره امنیت اطرافیانمان بیتفاوت نیستیم. حالا آقا میگویند درباره ذهن اطرافیانتان هم بیتفاوت نباشید. اما برای بعضیها مهم نیست که چه خبر است.
مانع دیگر «تنبلی و بیحالی» است. بعضیها ترس ندارند، بیتفاوت هم نیستند، اما حال آن را ندارند، بیحال هستند و نمیخواهند تن به جهاد بدهند، میخواهند زندگیشان را بکنند. یکی از آقایان طلبه به من میگفت حاجآقا! من میخواهم شب بهراحتی سر بر بالش بگذارم. تفکرشان این است.
مانع دیگر نیز «جهل» است. همانطور که عرض کردم، بعضی هم هستند که اصلاً نمیدانند چه خبر است. جهل درباره واقع دارند. در فضای مجازی هم هستند، ولی در گروههایی هستند که همه بچهحزباللهی هستند و گروههای طلبگی است و او فکر میکند که همه جا آرام است.
مانع دیگر «انزاواطلبی» است. بعضیها هم ویژگیهای قبل را ندارند، اما منزوی هستند. اینها همان گوشه خلوت خودشان را دارند و میگویند کار من پژوهش است و کاری به این کارها ندارم. صبح به پژوهشگاه میرود و شب هم بیرون میآید، نه اخبار زیادی نگاه میکند و نه در جامعه است. مثل زاهدهای قدیم و دراویش هستند و گویی صوفی هستند و کاری به چیزی ندارند. عدهای اینطور هستند.
عدهای هم دوستان انقلابی ما هستند که دچار «آرمانگراییهای افراطی» هستند که میگویند ما بهدنبال تمدن اسلامی هستیم. من به اینها میگویم شما مگر از امام و آقا تمدنیتر هستید؟ خود امام و آقا هم به مسائل ریز و جزئی اهمیت میدهند. آقا که کوهپیمایی میکند، یکدفعه میبیند که دختر و پسری با هم هستند، با آنها صحبت میکند و میگوید ازدواج کنید. آنطرفتر میرود و میبیند کسی سگ دارد و آن را بغل کرده، با او صحبت میکند. یعنی تناقض و تنافی ندارد که دیدگاه من آرمانی و عصر ظهوری باشد، ولی اگر در اطرافیان من، برادرم، خواهرم، دخترم، پسرم، دوستانم و اقوامم هستند که ذهن آنها خراب است، بیتفاوت نباشم و برای آنها وقت بگذارم و به نظرم این خیلی مهم است.
- سؤال دیگر، الزامات و شرایط جهاد تبیین است. اگر در این خصوص نیز توضیح دهید استفاده میکنیم.
الزامات جهاد تبیین هم خیلی مهم است. جهاد تبیین مثل هر عبادتی، مثل هر اتفاقی که ما در دینمان داریم، حدود و شرایطی دارد. آنطور که من در کتاب جهاد تبیین آوردهام، نزدیک به ۲۴ شرط را توانستم از صحبتهای آقا پیدا کنم و حالا ممکن است شما بگردید و خودتان فکر کنید و این شروط به ۳۰ مورد برسد. من بعضی از مهمترین موارد را میگویم؛ یکی از مهمترین چیزها در جهاد تبیین «بهنگام بودن» است؛ یعنی اگر شما الان نگویید، ممکن است بعداً اصلاً جهاد تبیین نباشد؛ مثل کسی که باید سال ۱۳۴۳ به میدان میآمد و نیامده است و سال ۱۳۵۷ حرف میزند. او دیگر وقتی که همه به میدان آمدند جهاد نکرده است. یا مثل فتنه سال ۱۳۸۸ که خیلیها بعد از ۹ دی زبان باز کردند. در آن زمان دیگر جهاد تبیین نیست. اگر مرد هستید، آن زمانی که همه فشارها علیه انقلاب بود، باید به میدان میآمدید. پس یک نکته، وقتشناسی و -بهتعبیر آقا- بهنگام بودن است. آقا این مثال را زدهاند که توابین و شهدای کربلا همه در یک روز شهید شدند، ولی خون توابین هیچ اثری نداشت، چون بهنگام نبود.
بحث بعدی «رعایت قانون»، «رعایت اخلاق» و «پرهیز از سیاهنمایی» است. همه اینها خیلی مهم است. وقت هم نیست. من یک کلمه میگویم ولی کلی حرف دارد؛ بعضی میگویند که جهاد تبیین مالهکشی است. من میگویم نه، جهاد تبیین «آسیبشناسی» هم دارد، ولی شما ممکن است به مخاطبی که اطلاعی از یک مفسده ندارد، آن مفسده را در ذهن او وارد کنید و بیشتر او را دچار سیاهنمایی کنید. کارکرد جدی جهاد تبیین الان در زمانه ما «امیدبخشی» است. هر کاری که بهعنوان جهاد تبیین انجام شود و مردم را ناامید کند یقیناً جهاد تبیین نیست و جهاد تبییننما است.
یکی دیگر از الزامات مهم جهاد تبیین، «محبت» است. اعتقاد من این است که ما حوزویان گاهی اوقات واقعاً همان نگاهی که لیبرالدمکراتها درباره مردم دارند، ما هم همان نگاه را داریم؛ یعنی همانطور که ترامپ میگوید که من باید بهنحوی مردم را در صحنه نگه دارم و آنها را راضی نگه دارم و به آنها امتیاز بدهم، گاهی اوقات ما هم همینطور هستیم. تا زمانی که دید ما طلاب به مردم، دید این مدلی است که «ما و مردم»، یعنی میگوییم که ما یک چیزی هستیم و مردم را باید به میدان بیاوریم و بهعنوان یک ابزار به مردم نگاه میکنیم، تا زمانی که اینطور باشد، موفق نمیشویم.
اهلبیت(ع) مردم را ابزار نمیدیدند. اهلبیت(ع) مردم را مثل پدری میدیدند که بچهاش را دوست دارد. میخواستند مردم را رشد دهند. این حرف خیلی مهم است. امیرالمؤمنین(ع) با ۳۰ هزار نفر لشگر خوارج کاری میکند که ۲۶ هزار نفر را با محبت و با حرف زدن نجات میدهد؛ آن هم کسانی که امیرالمؤمنین(ع) را کافر میدانستند و شیعیان حضرت را به جرم اینکه کفر را قبول نمیکردند و از حضرت برائت نمیجستند میکشتند. این خیلی نکته مهمی است.
در روایت است که کسی به امام کاظم(ع) عرض میکند آقا! بعضی از شیعیان شما هستند که گناه میکنند و مشروب میخورند، آقا میفرمایند از او تبرّی نجویید، از عمل او تبرّی بجویید.[1] روایت داریم که خداوند بعضی از بندگانش را دوست دارد، ولی عمل آنها را دوست ندارد.
بعد کمی بالاتر میروید و میبینید خود پیامبر(ص) هم آنقدر برای بتپرستان وقت و انرژی گذاشتند که خداوند فرمود: «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يكُونُوا مُؤْمِنِينَ».[2] پیامبر(ص) بتپرستان را دوست دارد و دلش میسوزد. خود خدا را ببینید؛ فرعون که «يذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيسْتَحْيي نِسَاءَهُمْ»[3] بود و این همه از بنیاسرائیل کشت، حضرت موسی(ع) به خاطر او به مدین تبعید شد و بعد برگشت. خداوند میفرماید: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَينًا لَعَلَّهُ يتَذَكَّرُ»؛[4] شاید هدایت شود، یعنی خداوند حتی فرعون را دوست دارد و میخواهد که فرعون برگردد.
گاهی اوقات مردمان اطراف ما، جوانان و دختران و یا اقوام ما حرفی میزنند و حتی ممکن است به آقا توهین کنند، ما سریع اینها را در دایره افرادی میگذاریم که دیگر با اینها کاری نداریم. پس چه کسی باید به اینها رسیدگی کند؟ اگر من که اقوام اینها هستم رهایشان کنم، دشمن به اینها پیام میدهد.
یکی از دیگر الزامات مهم «استقامت» است؛ قرآن میفرماید: «فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ»؛[5] دشمن استقامت میورزد. امیرالمؤمنین(ع) به یارانشان گفتند که ببینید که سربازان معاویه چقدر خوب در میدان هستند؛ ای کاش میشد که من ۱۰ نفر از شما را بدهم و یکی از آنها را بگیرم. دشمن ما خسته نمیشود. این منافقی که صبح بلند میشود و الان ۴۰ سال است، یعنی از سال ۱۳۶۰ علیه ما کار میکند، این منافقی که الان پیر شده و صبح که بلند میشود پای کامپیوترش مینشیند و باید صدها کانال را اداره کند، به فلان گروه خانوادگی نفوذ کند و بتواند حرفهایش را بزند، به فلان گروه دانشجویی نفوذ کند، کار این آدم از صبح تا شب همین است و دیگر بمب نمیگذارد. به او گفتهاند که فرمان تو این است.
گاهی اوقات دشمن ۲۰۰ پیام به برادر من میفرستد و در دویستویکمین پیام او را به زمین میزند. ما نباید خسته شویم و نباید هم عجله کنیم. سم جهاد تبیین «عجله» است. من به دوستان طلبه گاهی اوقات میگویم که چون شما عجله میکنید، کار را خراب میکنید. اگر برادرتان است و کسی است که با شما ارتباط طولانیمدت دارد، او را نگه دارید؛ چرا که ممکن است بعد از یک سال به تو ایمان بیاورد و بعد هر چه بگویید گوش میدهد.
دیدهاید که فضای مجازی معمولاً فضایی است که روح و نفس انسان به مخاطب منتقل نمیشود و مخاطب فکر میکند شما عصبانی هستید. کافی است کمی هم متن شما خشک باشد، بعد دعوا میشود. معمولاً هم در فضای مجازی ما دیدهایم که این هدایتها اتفاق نمیافتد و علت هم همین است؛ چون مخاطب محبتی از طرف شما احساس نمیکند.
به نظر من این الزامات اهم الزامات هستند و بقیه مطالب هم در کتاب هست و میتوانند به آن مراجعه کنند.
- سؤال آخر اینکه به نظر شما آیا سیستم حوزه کنونی توانایی تحقق و عمل حداکثری به جهاد تبیین را دارد؟
آحاد حوزویان را که عرض کردم، همه آنها بهنحو آتش به اختیار میتوانند وارد میدان شوند؛ البته بعد از کسب آمادگیهایی که عرض کردم و الزاماتی که داشت، اما همانطور که عرض کردم، من شخصاً چندان به نهاد حوزه خوشبین نیستم. آنچه بیشتر برای نهاد حوزه ما اهمیت دارد، آن مقدار که من اطلاع دارم، بخش آموزش و آن هم آموزش فقه و اصول و دروس رسمی است، یعنی حتی پژوهش هم چندان در برنامههای رسمی پایه ۱ تا ۱۰ ما نیست و حتی تهذیب هم نیست. وقتی طلبه وارد میشود، ما دالان بزرگی را جلوی او قرار میدهیم که آموزش است. از ابتدای پایه ۱ تا آخر، اولویت ۹۰ درصدی و یا ۹۵ درصدی حوزه، آموزش است و همه برنامهها بر اساس آموزش شکل میگیرد؛ آن هم آموزشی که نه تهذیبمحور، نه بصیرتمحور و نه پژوهشمحور است، و بصیرت و تهذیب و پژوهش مثل چنگکهایی هستند که وسط راه جاهای خالی پیدا میکنند و خودشان را آویزان میکنند. یعنی نظام آموزشی حوزه نظام تربیتی نیست که خروجی آن آدمی باشد که عالم باشد، بصیر و انقلابی هم باشد، مهذب باشد و اهل پژوهش هم باشد.
ما چون تکساحتی نگاه میکنیم و تنها به مسئله آموزش بیشترین اهمیت را میدهیم، تمام بودجه حوزه هم به این سمت میرود و عملاً برای بقیه برنامههای حوزه چیزی نمیماند. حوزه اصلاً بودجه برنامهای ندارد و اگر هم کاری میکند، معمولاً از نهادهای دیگر استفاده میکند. خود من با این وضعیتی که الان حوزه دارد، با این وضعیتی که از بودجه حوزه خبر دارم، با این وضعیتی که از بدنه سنگین حوزه علمیه سراغ دارم، فکر نمیکنم کار خیلی قوی را بتوان از اینها -حداقل در کوتاهمدت- انتظار داشت. بله، مجموعههایی مثل دفتر تبلیغات و یا سازمان تبلیغات و یا حتی شاید المصطفی(ص)، چون بودجههای بیشتری دارند، شاید بهتر بتوانند عملیات کنند، ولی من مرکز مدیریت حوزه را شخصاً اینطور ندیدهام.
الان وظیفه سنگین اصلی بر دوش اساتید و بر دوش آحاد طلاب و روحانیت است و شاید فقط از اینها بتوان درباره این اتفاق، امید خیلی خوبی داشت.
- از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید تشکر میکنم. نکته یا مسئلهای هست که در آخر به آن بپردازید و بهرهمند شویم؟
چهار موضوع خاص وجود دارد که در این مقطع زمانی باید در دستور کار قرار بگیرد و فوریت دارد و ممکن است بعداً نداشته باشد؛ یکی بحث «تطهیر رژیم پهلوی» است که خیلی روی آن کار میکنند. دشمن کار کرده و روی ذهنها تأثیر گذاشته است. «کتمان دستاوردهای انقلاب» هم مورد بعدی است. جوان ما فکر میکند که انقلاب هیچ دستاوردی ندارد. تلاش جدی مقابل در این نقطه «پررنگ کردن نقاط ضعف» است؛ چه نقاط ضعف مسئولان و چه نقاط ضعف عملیاتی و دهکهای پایین جامعه. آقا فرمودند که نباید مشکلات معیشتی روی دستاوردهای انقلاب اثر بگذارد.
سومین چیزی که به نظرم این هم باز مغفول است و ذهنها خیلی با آن درگیر شده است، «ظرفیتهای آتی انقلاب» است، برای اینکه آینده روشنی را برای ما رقم بزند و باید کار جدی و فوری در این زمینه انجام بگیرد.
چهارمین موضوعی که در آن زمینه هم باید کار جدی انجام شود، بحث «دشمن» است. دشمن درباره خودش دو کار میکند؛ یکی اینکه افول درونی و فساد خودش را بزک میکند. مثلاً میدانید که ترکیه تورم بیش از ۵۰ درصدی را تجربه میکند و همین الان مردم آنجا در صف روغن مایع آفتابگردان هستند که بتوانند بگیرند و گران هم شده است، ولی دشمن ترکیه را بهنحوی نشان میدهد که قسمتهای خوب و زیبای آنجا را نشان میدهد و یا قسمتهای زیبای دبی را نشان میدهد. درباره عربستان هم همینطور است که قسمتهای خوبش را نشان میدهد که بگوید اینها با آمریکا دست دادهاند و ببینید که چقدر زندگیهایشان خوب است. دیگر اینکه خودش را ابرقدرتی نشان میدهد که فقط باید جلوی او زانو بزنیم.
این چهار اتفاق در ذهن جوانان و آحاد مردم ما مستقر شده، و شور و امید و انرژی و در حال خشک کردن اندیشه مقاومت آنها است. من فکر میکنم اگر حوزه و طلاب بخواهند کار کنند، باید اولاً برای این چهار موضوع مطالعههای دقیق داشته باشند و بعد هم پاسخهای جدی بدهند و دفاع ضعیف و مالهکشی هم نکنند و واقعیت را بگویند.
در جهاد تبیین اگر شما روایت درست را نگویید، روایت غلط به جای آن میآید. یعنی اگر شما نگویید، میگویند. این مهم است. ما احساس نکنیم که اگر ما کاری نکنیم مثل علم است و اگر شما علم را پیش نبرید، چیزی نمیشود؛ نه، اگر روایت نکنید آنها روایت خودشان را میآورند و بعد شما در این جنگ روایتها اگر مغلوب شوید، یکییکی نیروهایتان را از دست میدهید. کشتههای جنگ نرم عناصر منحرف هستند، اما کشتههای جنگ سخت شهید هستند؛ به نظرم خیلی متفاوت است.
منابع:
[1] بحارالانوار، ج 27، ص 137.
[2]. شعراء، 3.
[3]. قصص، 4.
[4]. طه، 44.
[5]. توبه، 7.