وضعیت‌شناسی و آینده حوزه و روحانیت

نشریات

وضعیت‌شناسی و آینده حوزه و روحانیت

مصاحبه با دکتر عبدالوهاب فراتی[1]

 

مقدمه

وضعیت‌شناسی ضرورت اصلی در آینده‌پژوهی است. پژوهشگر آینده‌پژوهی در ابتدا نیاز دارد تا روندهای کلان یک موضوع را بررسی و نسبت به تحلیل آن‌ها اقدام کرده و سپس به ترسیم و تصویر آینده مبتنی بر آن‌ها اقدام کند. حوزۀ دین یکی از موضوعاتی است که طی سال‌های گذشته از سوی علاقه‌مندان به آینده‌پژوهی موردبررسی قرار گرفته است. روحانیت به‌عنوان متولی دین نیز در چنین بستری نیازمند وضعیت‌شناسی و آینده‌پژوهی است. در بین موضوعات مختلف روحانیت نیز جریانات و مسائل فکری یکی از اولویت‌ها است؛ چراکه حوزه در وهله اول به‌عنوان بلندگوی یک گفتمان فکری در جامعه مطرح است، گفتمانی که در درون خود دچار نگرش‌های متفاوت بوده و هریک از جریانات فکری مبتنی بر دغدغه‌ها و فهم خود از نص دینی آن را به‌گونه‌ای خاص به جامعه ارائه می‌کنند. از جریانات نص‌گرا و شبه‌اخباری که تصلب بر اخبار و عمل‌گرایی دینی داشته تا جریانات اجتهادی که در درون خود به پویا و سنتی تقسیم‌بندی می‌شوند. در چنین فضایی، نیاز است تا نظرات اساتید و شخصیت‌های شناخته‌شده، مطرح شود و مورد تدقیق قرار گیرد.

دکتر عبدالوهاب فراتی، دکترای علوم سیاسی از دانشگاه باقرالعلوم، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی و استاد دانشگاه است که از مقطع کارشناسی ارشد در حوزه روحانیت پژوهش‌های مفصل و مقالات و گفتگوهای تفصیلی داشته است. مهم‌ترین زمینه‌های پژوهشی وی جریانات فکری حوزوی و نسبت روحانیت با سیاست است. وی در گفتگوی پیش‌ِرو، سه جریان اصلی حوزه و مسئله سکولاریسم حوزوی را از ابعاد جدیدی موردبررسی قرار داده که می‌تواند دورنمایی از شرایط فعلی و آینده حوزه را ترسیم کند. اهمیت این گفتگو صورت‌بندی جدید وی از جریانات فکری حوزوی است.

تقسیم‌بندی جدید حوزه و روحانیت

ویژگی تقسیم‌بندی

این تقسیم‌بندی هم برای فهم طبقه‌بندی و صورت‌بندی اندیشه سیاسی شیعه در دوره جدید مفید است و هم برای درک آنچه در حوزه علمیه قم و حتی در حوزه نجف می‌گذرد، و حتی در ادبیات اهل سنت هم از این تقسیم‌بندی و دسته‌بندی استفاده می‌شود.

اجمال تقسیم‌بندی

این تقسیم‌بندی یک تقسیم‌بندی سه‌گانه از افکار یا جریان‌های فکری است، به این‌گونه که اولین بخش از صورت‌بندی، جریانی است که ما از آن، تعبیر به جریان سنتی می‌کنیم که در شرایط افراطی شدن، منتهی به سلفیه می‌شود، البته این عبارت، به معنای یگانه بودن این دو مورد نیست، بلکه به این معنا است که خاستگاه اولیه سلفیه در تفکرات سنتی است و تفکرات سنتی می‌تواند درنهایت منتهی به اندیشه‌های سلفی شود و حتی ممکن است این اتفاق در حوزه تشیع نیز رخ دهد و ما شاهد بروز سلفی‌های شیعه باشیم.

در مقابل، جریان مهمی تحت عنوان جریان سکولار وجود دارد که درست در مقابل جریان سنتی- سلفی قرار دارد. طیّ یکی-دو قرن اخیر، یک جریانی در میانه این دو، ظهور کرده است که از آن تعبیر به راه سوم می‌شود. تاکنون برای راه سوم، نام مشخص و روشنی پیشنهاد نشده است. البته در ادبیات یوسف قرضاوی از این راه با عنوان «الوسطیة الإسلامیة» تعبیر می‌شود. راه سوم، راهی است که مسیری غیر از سنتی-سلفی و سکولاریسم برای حل مشکلات و معضلات جهان اسلام پیشنهاد کرده است و یا در پی یافتن راهی غیر از آن دو مسیر است.

سؤال مشترک هر سه جریان، پرسش واحدی است؛ یعنی درواقع، دغدغه واحدی دارند؛ اما در پاسخ به این پرسش،  اختلاف در مسیر پیدا می‌کنند. سؤال مشترک این‌ها این بود که علت وضع کنونی ما چیست؟ و یا به تعبیر جریان‌های قدیمی‌تر و یا قدما مثل سید جمال‌الدین و امثال آن‌ها، علت عقب‌ماندگی ما چیست و یا علل و عوامل انحطاط ما چیست و کدام است؟

تبیین جریان سنتی- سلفی

سنتی‌ها معتقد بودند که مشکل کنونی ما آلوده شدن به مفاهیم جدید است و تنها راه‌حل جامعه اسلامی یا جامعه کنونی ما بازگشت به هنجارها و ارزش‌های گذشته است. هرچه ما از صدر اسلام و آنچه معصومین (علیهم‌السلام) گفته‌اند، فاصله گرفتیم به‌تدریج دچار انحطاط شده‌ایم. طبیعتاً آن‌ها معتقد بودند از زمانی که مسلمانان نسبت به آنچه در دنیای جدید می‌گذرد، اقبال نشان دادند، دچار چنین وضعیتی شدند. پس هرچه شما از صدر فاصله بگیرید، درواقع، تأخر و انحطاط شما هم زاویه بیشتری پیدا می‌کند و عمیق می‌شود. به همین دلیل، از نظر آن‌ها یک روز زندگی در شرایط سنتی بهتر از هزار روز زندگی در شرایط مدرن است و باید به ساختارهای آلوده‌نشدۀ جهان سنتی برگشت.

گاهی اوقات شما این ایده را بیان می‌کنید، اما در یک ساختار ایدئولوژیک نیست؛ یعنی وضعیت کنونی را توضیح می‌دهید، راه‌حل را هم به عقب و گذشته برمی‌گردانید؛ اما سازوکاری برای تغییر این وضعیت پیشنهاد نمی‌کنید، این‌طور دیگر خصلت ایدئولوژیک پیدا نمی‌کند. این جریان در فضاهای اخباری‌گری در ایران و یا در بین اهل سنت زیاد است؛ یعنی اخباری‌ها معتقدند که ما باید به فضای غیر آلوده‌شدۀ جهان سنتی برگردیم. قصد مناقشه و درگیری با دنیای موجود یا ساختارهای کنونی هم نداریم. درواقع، از ابزارهای الزام‌آور و اقتدارآمیز که وضعیت کنونی را به وضعیت قبل برگردانند هم استفاده نمی‌کنند. این، فضای ذهنی اخباری‌گری است، حتی تفکیکی‌ها هم به نحوی این‌گونه فکر می‌کنند.

سلفی‌ها کسانی هستند که برای تغییر این وضعیت نگاه ایدئولوژیک دارند. آن‌ها معتقدند که ما برای تغییر چنین وضعیتی نیازمند به ابزار قدرت هستیم. اگر بر ابزار قدرت یا بر ابزار سازمان سیاسی فائق نیاییم، نمی‌توانیم جامعه کنونی را به وضعیت سلفی یا جامعه اسلامی برگردانیم. ادبیات این‌ها تحت تأثیر افرادی مثل سید قطب است. سید قطب می‌گفت تا زمانی که سلفیه به ابزار حکومت و قدرت دسترسی پیدا نکند، نمی‌تواند آرمان سلفی‌گرایانه‌ی خودش را در جهان جدید اقامه کند.

تبیین جریان سکولار افراطی و خفی (حوزوی)

جریان‌های سکولار معتقد است که علت تأخر یا انحطاط ما در دنیای کنونی، بازگشت مذهب به‌طور کامل در زندگی است و شما برای اینکه با دنیای جدید هم‌افق شوید و مشکلات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‌تان را حل کنید، باید دین را از عرصه عمومی حذف کنید و به حوزه خصوصی حواله دهید و حوزه عمومی را بر اساس تشخیص، مصلحت و اراده آزاد انسان‌ها اداره کنید. این جریان درست در مقابل جریان سنتی قرار دارد.

سکولاریسم افراطی

یک شکل از سکولاریسم، به نام سکولاریسم افراطی، اساساً معتقد است دین باید از عرصه زندگی عمومی حذف شود. طبیعتاً چنین شکلی از سکولاریسم در درون محافل حوزوی وجود ندارد و اگر کسی هم از این مدعا حمایت کند، ساختار درونی حوزه او را به بیرون پرت می‌کند. علت این است که حوزه یک نهاد نص‌محور است و سکولاریسم افراطی در پِی از کار انداختن نص در حوزه تمدنی اسلامی است. به همین دلیل حوزه، اجازه ظهور و بروز جریان سکولاریسم افراطی را در فضای درونی خود نمی‌دهد.

سکولاریسم خفی (حوزوی)

سکولاریسم دومی که معتقدم در حوزه خیلی ریشه پیدا کرده است – و روزبه‌روز هم قدرتمندتر می‌شود –سکولاریسم خفی است. سکولاریسم خفی به این معناست که مستقیماً با حضور دین در عرصه عمومی مخالفت نمی‌کند؛ اما به‌صورت استدلال‌های حلقه‌ای می‌خواهد با استناد به ادله درون‌نصی و درون‌دینی راهی برای حذف دین از عرصه عمومی پیدا کند. هرچه وارد محافل مذهبی مثل الازهر یا حوزه علمیه قم یا حوزه نجف می‌شویم، شاهد رواج یک سکولاریسم خفی و غیرعلنی هستیم که می‌خواهد برای خودش از طریق بازخوانی نصوص درون دینی راهی علیه جریان اسلام سیاسی باز کند. به همین دلیل، نباید تصور کرد که در حوزه چیزی به نام سکولاریسم وجود ندارد. کسانی که می‌گویند وجود ندارد، احتمالاً مراد آن‌ها سکولاریسم افراطی است؛ یعنی سکولاریسمی که تبدیل به ایدئولوژی می‌شود. شاید مراد آن‌ها این مدل باشد و درست هم می‌گویند. برای مثال الآن هرکس در حوزه از ایده سکولاریسم افراطی دفاع کند، حوزه او را برمی‌گرداند و پس می‌زند؛ اما شما به کرّات در دو دهه اخیر در حوزه می‌بینید که یک سکولاریسم غیررسمی و خفی در مکتوبات و گفتگوهای تعداد قابل‌توجهی از روحانیت قابل‌مشاهده و مشهود است.

تبیین جریان فکری راه سوم

راه سوم معتقد است که در شرایطی که تمدن جدید، هژمونی پیدا کرده است و ما چاره‌ای جز زندگی بر اساس نصوص اسلامی نداریم، باید راهی پیدا کنیم که میان سنتی- سلفی و سکولاریسم باشد. این‌ها معتقدند که هر دو مسیر برای دنیای کنونی غیرمفید است؛ اما چگونه باید راهی را انتخاب کرد؟ این پرسش دومی بود که برای متفکران راه سومی‌ها به‌صورت جدی مطرح شد. آن‌ها هم در ابتدای ورود تجدّد به جهان اسلام، دچار گیرافتادگی در یک منگنه بودند و آن‌هم این بود که از یک‌طرف می‌دیدند که با اندیشه‌های سنتی نمی‌توان در روزگار جدید زندگی کرد و آنچه در صورت و قالب اندیشه سنتی وجود دارد به درد شرایط پیشاسرمایه‌داری می‌خورد، ولی وقتی‌که شما وارد عصر صنعتی و مدرن شدید و دولت بافت خودش را تغییر داده است، دیگر شما نمی‌توانید با آن اندیشه یا با آن گفته‌ها و ایده‌ها در دوره جدید زندگی کنید. از آن‌طرف هم این‌ها یک زنهاری در ادبیات دینی می‌دیدند که مانع از این می‌شد که تمایل جدی به سمت سکولاریسم پیدا کنند.

ایده‌های راه سوم

راه سوم دو ایده بزرگ داشت:

اول) ایده بزرگ اولیه این‌که دین، غیر از سنت است. مراد از سنت در این گزاره به معنای سنت در ادبیات حوزوی نیست، بلکه به معنای درک ما از مذهب است که به‌شدت آمیخته با جغرافیا، تاریخ، آداب، رسوم و فرهنگ ملیتی شده است. این‌ها معتقد شدند به‌جای اینکه ما دین را نقد کنیم، این سنت را نقد کنیم و آنچه در این دوره ما را دچار مشکلات جدید کرده است و یا دچار مشکلاتی در آینده می‌کند، همین سنت‌ها هستند. این‌ها معتقدند مشکل ما برخلاف آنچه سکولارها می‌گویند دین نیست، بلکه سنت است. برای مثال اگر از شما بپرسند که آیا اسلام با دموکراسی سازگاری دارد یا ندارد؟ شما نمی‌توانید صریح یا بالبداهه بگویید که اسلام با دموکراسی سازگاری ندارد، پس اسلام به درد دنیای جدید نمی‌خورد. این‌ها معتقد بودند که اسلام، سیگنال‌ها یا نشانه‌های سیاسی متعددی در حوزه دولت دارد؛ اما از دولت واحدی دفاع نمی‌کند که شما بگویید این دولت، دموکرات یا اقتدارگرا است. این تفاوت دولت‌ها در ظنون اجتهادی ما و در درک ما از مذهب صورت می‌گیرد که تحت تأثیر فرهنگ، تاریخ، آداب و حتی تربیتی خانوادگی ما است؛ یعنی اگر از دین بپرسید که آیا طرفدار دولت دموکراتیک یا دولت اقتدارگرا است؟ قرآن و حدیث از دولت خاصی دفاع نمی‌کند. تقسیم‌بندی دو دولت در ظنون اجتهادی و درک ما از مذهب صورت می‌گیرد که باید بررسی شود و ربطی به اصل دین ندارد. وقتی‌که شما وارد ایران می‌شوید با یک سنت مذهبی مواجه می‌شوید که سنت مذهبی عراق تفاوت دارد. عراقی‌ها تحت تأثیر تاریخ و اخلاق قبیلگی و حتی تحت تأثیر آب‌وهوا به درکی از دین رسیده‌اند که با درک ایرانی‌ها متفاوت است. پس این مسئله باید نقد شود. به همین دلیل ،بخش عمده‌ای از همت و تلاش راه سومی‌ها در نقد سنت مصروف شد و این‌ها تمام‌قد از دین دفاع کردند.

دوم) گزاره دوم این جریان درواقع تمایز بین تجدّد و غربی شدن بود. این‌ها معتقد بودند که تجدّد پدیده مثبتی بوده و محصول تلاش بشری است و ما باید از تجارب و فرآورده‌های آن تا جایی که می‌توانیم استفاده کنیم، اما نباید غربی شویم. این را در مقابل سلفی‌ها و سنتی‌ها گفتند. درواقع، سنتی‌ها و سلفی‌ها قادر به تمایز این دو مفهوم نبودند یا نشدند، اما این‌ها می‌خواستند این تمایز را قرار دهند. می‌گفتند: چه کسی گفته است که مشکل کنونی ما آلوده شدن به تجدّد است. تجدّد خوب است، اگر شما از امکانات مدرن استفاده نکنید، زندگی در شرایط جدید بسیار سخت می‌شود، اما نباید غربی شوید.

چالش‌های ایده سوم در نسبت سنت و تجدد

البته بعدها یک سؤال پیچیده‌ فراروی این‌ها قرار گرفت که چگونه می‌توان بین تجدّد و غربی شدن تمایز گذاشت که درعین‌حال که متجدّد می‌شوید، در همان زمان به تعبیر اعراب، متغرّب نشوید. پس این‌ها چهار مفهوم داشتند؛ یکی بحث دین و تجدّد بود که قابل تألیف و ترکیب بود. دیگری سنت و غربی شدن که قابل نقد بود و این‌ها تلاش کردند که این دو تفکر سنتی – سلفی و سکولاریسم را نقد کنند و راهی میانه آن دو مسیر پیدا کنند. شما اگر تلاش‌های مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی، میرزای نائینی، خود حضرت امام (ره)، برخی از شاگردان ایشان و نسل کنونی حوزه را – که ممکن است شما در ادبیاتتان تعبیر به اجتهادگرایان بکنید – ببینید، این‌ها کسانی هستند که هم دوره جدید را درک کرده‌اند و هم راه‌حل چپ و راست این دو جریان را به‌خوبی دریافت کردند و عقب بودن این دو جریان را بررسی کردند و به یک راه سومی رسیدند.

انقلاب محصول راه سوم

علت اینکه من از این تقسیم‌بندی استفاده کردم این بود که احساس می‌کنم وقوع انقلاب در ایران این سه شکاف را برجسته‌تر کرده است؛ یعنی تحلیل بنده این بود که انقلاب محصول تلاش جریان سوم بود؛ یعنی هم جریانی علیه سکولاریسم در غرب بود که خود غربی‌ها معترف هستند، هم مقابله گسترده علیه سنتی‌ها در داخل بود. اگر انقلاب با اتکا بر جریان سنتی یا سلفی می‌خواست اتفاق بیفتد که رخ نمی‌داد و اگر بر اساس مبانی سکولاریستی می‌خواست رخ دهد که اساساً اسلامی نمی‌شد. پس انقلاب اسلامی یک مسیر سومی باز کرد که البته هیچ‌گاه توسط رهبران و کارگزاران انقلاب از این زاویه موشکافی نشد که بگویند ما به دنبال چه بودیم و به دنبال چه ایده‌ای می‌گشتیم و اساساً مشکلات کنونی جامعه ما کجا بود.

 

الگوی جریان سنتی، سکولاریسم خفی و راه سوم برای حوزه

اگر شما جریان‌های فکری و حتی غیر از جریان‌های فکری، کل سازمان حوزه از مرجعیت گرفته تا طلبه‌ای که لمعه می‌خواند را در نظر بگیرید، معمولاً افکار آن‌ها در این سه فضا قابل تقسیم‌بندی است. حالا اگر این تصور را داشته باشیم، می‌توانیم جریان‌ها را تفکیک و صورت‌بندی کنیم. برای مثال ما در جریان سکولاریسم خفی چند نوع استدلال داریم و جالب این است که سکولاریسم خفی به‌صورت آشکارتری در جریان سنتی وجود دارد؛ یعنی بین سکولاریسم خفی و سنتی استدلال‌ها خیلی به هم نزدیک شده است، یعنی گویی بدون اینکه آگاه باشند دارند به یک هم‌افقی می‌رسند. علت هم این است که سکولاریسم خفی دارد از ذخایر استدلالی سنتی‌ها استفاده می‌کند و سکولاریسم خفی چیزی را می‌گوید که سنتی روی گفتنِ آن را ندارد.

نقد جریان ضد مدرنیته در حوزه

برای مثال شما فرض کنید جریان مهدی نصیری که جریان ضد تجدّد است، در جریان سنتی در قم قرار می‌گیرد. الآن شما اگر از مهدی نصیری بپرسید آیا سنتی هستی یا نیستی؟ قطعاً می‌گوید که من سنتی نیستم و با رویکرد اخباری‌گری و رویکرد تفکیکی به‌شدت مخالفم و طرفدار حکومت دینی هستم؛ اما او در طرح‌واره‌ای که برای آینده جامعه شیعی دارد، عملاً سکولاریسم را به‌صورت خفی پذیرفته است. او معتقد است که تا زمانی که امام زمان (عج) ظهور نکند، ما نمی‌توانیم به مطلوبیت‌هایمان برسیم و کل عصر غیبت – که حدود 1400 سال از آن گذشته است – تا زمان خاتمه آن‌که نمی‌دانیم چقدر طول می‌کشد، عصر اضطرار است و با استفاده از ادبیات أکل میته، ما باید از باب اضطرار و أکل میته از دنیای جدید استفاده کنیم. یعنی مثلاً ما از دموکراسی استفاده می‌کنیم، از باب أکل میته است، از تهذّب استفاده می‌کنیم، أکل میته است، از امکانات مدرن استفاده می‌کنیم، أکل میته است. ما توان برهم زدن این را نداریم. الآن هم چیزی نداریم که جایگزین کنیم، مگر اینکه امام زمان (عج) بیاید و تمدن جدیدی خلق کند که تمام این ساختارها و روابط برهم بخورد. وقتی شما در عصر غیبت قائل به أکل میته می‌شوید، یعنی بین آرمان و واقعیت راهی پیدا نمی‌کنید الاّ اینکه از باب اضطرار از این امکانات استفاده کنید، به نظر من هیچ تفاوتی با جمله تقی‌زاده ندارد که از نوک پا تا کله سر باید غربی شویم؛ یعنی شما باید غرب را به تمام معنا در دوره غیبت بپذیرید.

بر اساس الگوی ایشان استثناء را دارید تبدیل به قاعده زندگی می‌کنید، یعنی جابه‌جا می‌کنید و وقتی تبدیل به قاعده شد، دیگر چیزی برای نگه‌داشتن ندارید.

هم‌آوایی جریان ضد مدرنیته و سنتی

این‌ها دارند از ذخایر روایی جریان اخباری‌گری و سنتی در حوزه استفاده می‌کنند و به‌شدت نقل‌گرا شده‌اند؛ یعنی بدون اینکه در مفاد حدیث تأمل و تدبر کنند و سند حدیث را بررسی کنند، به روایات استناد می‌کنند. شما کتاب «اسلام و تجدّد» ایشان را ببینید که پر از روایات مغشوش و بدون سندی است که معمولاً اخباری‌ها به آن‌ها استناد می‌کنند. اگر الآن شما دقت کرده باشید، مهدی نصیری ااز یک سکولاریسم خفی با استفاده از ذخایر نقلی جریان سنتی دفاع می‌کند. این امر اتفاق افتاده است.

جریان سکولاریسم خفی و نقد اسلام و مرجعیت سیاسی

اتفاق دومی که دارد می‌افتد و جریان سنتی آن را تقویت می‌کند و دارد به نفع سکولاریسم در حوزه تمام می‌شود، اول، بحث پیامدهای اسلام سیاسی در ایران و دوم، حضور بی‌قاعده روحانیت در ارکان حکومت است. این‌ها معتقدند که این نحوه دخالت و این نحوه حضور موجب کاهش منزلت روحانیت در جامعه و گریز مردم از مذهب شده است.

شانسی که این‌ها آورده‌اند، پیروزی مبارزان عراقی در عراق است. وقتی‌که این‌ها حضور آیت‌الله سیستانی در عرصه سیاست عراق را مشاهده کردند، گفتند آخرین چیزی که مرجعیت کنونی می‌تواند در حوزه عمومی مداخله کند و مجوز فقهی و شرعی دارد، کاری است که آقای سیستانی می‌کند. الآن روحانیت و مرجعیت عراق بدون اینکه با امور حکومتی درگیر شود، نهاد مذهب را بر سازمان سیاست برتری داده است و آن‌ها را تابع نظرات خودش کرده است، بدون اینکه یکی از وکلا یا وابستگان آیت‌الله سیستانی در قدرت مشارکت کند. روحانیونی مثل عمّار حکیم و این‌ها که در حوزه سیاست دخالت می‌کنند، آن‌ها دیگر جزء حوزه نیستند، این‌ها سیاسیون مقیم بغداد در محله کرّاده هستند که معمّم هستند، ولی وابسته به جریان حوزه و حوزوی نیستند.

آن‌ها وقتی تجربه آقای سیستانی را پیش روی خود دارند، توصیه می‌کنند که مرجعیت و یا مذهب در ایران هم باید به این سمت برگردد. هرچه شما به الگوی سیستانی نزدیک شوید، درواقع به‌نوعی پذیرفته‌اید که دولت باید مبنای مدنی و نه مبنای مذهبی داشته باشد. هرکدام از این‌ها گزاره‌ها یا پایه‌های اولیه سکولاریسم هستند که در درون حوزه علمیه قم، بدون اینکه از گفته‌های هم اطلاع مبسوط داشته باشند، دارند باهم هم‌افق می‌شوند.

 

آینده حوزه علمیه قم

اگر برحسب این تحلیل اخیر و تقسیم‌بندی بالا بخواهیم بحث را پیش ببریم، تصور من این است که مجادله آینده در فضای حوزه علمیه قم، مناقشه و جنگ علنی و غیرعلنی سکولاریسم خفی با راه سوم است. به این معنا که من فکر می‌کنم در آینده تعداد طلابی که باور خواهند داشت سکولاریسم به‌صورت غیرافراطی و به‌صورت خفی در جامعه شیعه نتیجه‌بخش است، گسترش پیدا می‌کند. اکنون این جریان، جریان پرنفوذی شده است و دارد برای خود استدلال فراهم می‌کند و نظریه تدارک می‌بیند و یار جمع می‌کند و متأسفانه تجربه نسبتاً بد ما هم در تعامل روحانیت و دین با سیاست هم مساعدت می‌کند که آن جریان سکولاریسم خفی، ظفر بیشتری پیدا کند.

اگر متفکران راه سوم نتوانند زودتر به حل مناقشات تمدنی و دنیای جدید ما برسند و نظام اسلامی نخواهد از نتایج تلاش‌های این‌ها استفاده کند و خودش را در دامان مناقشات سیاسی همچنان گیر بیندازد، در آینده جریان سکولاریسم خفی قدرت بیشتری پیدا می‌کند و مردم هم قانع می‌شوند که این مدل از زندگی بهتر است.

هم‌افزایی روشنفکران و سکولاریسم خفی

نکته مهم این است که بخش عمده‌ای از روشنفکری در تهران که طرفدار سکولاریسم علنی و علاقه‌مند به تعمیق سکولاریسم جلی است، منتظر فربه شدن و قدرتمند شدن جریانی در حوزه است که سکولاریسم را به‌صورت خفی در درون حوزه جا بیندازد. یا به‌عبارت‌دیگر، سکولاریسم در ایران موفق نمی‌شود، الاّ اینکه سکولاریسم خفی بتواند در این میدان پیروز شود. چرا آن‌ها دوست دارند که این اتفاق بیفتد؟ چون آن‌ها احساس می‌کنند که اگر سیاسی شدن اسلام از درون نص و نیروهای مذهبی به قدرت فائقه تبدیل شد، حذف اسلام سیاسی و روایت مدنی و فرهنگی از اسلام هم حتماً باید از درون همین نیروها شروع شود و الاّ چون روشنفکری، مسلّح به ادله درون‌نصی نیست، توانمندی چنین کاری را ندارد. البته به نظر من درک آن‌ها درست است. البته منظور من از این عبارت این نیست که حرف آن‌ها هم درست است. ازاین‌جهت می‌گویم که درک آن‌ها درست است، چون آن‌ها متوجه شده‌اند که تمدن ما یک تمدن نص‌محور است و هر اتفاقی که بخواهد صورت بگیرد، باید مستحضر به استدلال‌های مذهبی و نصی شود. به‌هرحال شما هر قیام و قعودی در اینجا بخواهید انجام دهید، باید مستند به ادله درون نصی باشد. چه شما موافق یا مخالف مشروطه باشید، باید استدلال درون نصی داشته باشید. کسانی که جمهوری اسلامی را تأسیس کردند، استدلال درون‌نصی داشتند و کسانی هم که می‌خواهند آن را سرنگون کنند حتماً باید استدلال درون‌نصی داشته باشند.

یعنی وقتی‌که شما مخالفین مشروطه را اعدام می‌کنید، باید استدلال درون‌نصی می‌داشتید، حتی زمانی که شیخ فضل‌الله نوری را هم می‌خواستید به دار آویزان کنید، حتماً باید استدلال درون‌نصی می‌داشتید. به همین دلیل شما زنجانی را از نجف به‌عنوان مدعی‌العموم آوردید که با استدلال فقهی ثابت کرد که این مجتهد بزرگ تهران باید کشته و اعدام شود.

پس ببینید الآن دو اتفاق دارد صورت می‌گیرد؛ یکی اینکه سکولاریسم خفی در آینده حوزه هم تقویت می‌شود و هم قدرتمند می‌شود و دو دلیل دارد؛ یکی اینکه جناح قدرتمند و سنتی حوزه را به‌عنوان پشتیبان خودش دارد و دوم اینکه از سوی محافل روشنفکری به‌شدت تشویق می‌شود.

 

قدرت جریان راه سوم در آینده

به نظر تمام ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود. درختی که بعد از پیروزی انقلاب در میانه راه سوم باز شده است هم به‌صورت قدرتمند به راه خود ادامه می‌دهد. آن جریان هم معتقد است که باید اجتهاد را بالنده‌تر کرد و تقویت نمود و در دام اخباری‌گری و تفکیکی نیفتاد. باید تجدّد را به معنای واقعی فهمید. به نظر من این راه سوم، نیروهای خودش را تربیت کرده است. در اکثر پژوهشکده‌ها و مؤسسات آموزشی و پژوهشی قم وجود دارند. اینکه می‌گویم قم و حوزه نجف را جدا می‌کنم، به این خاطر است که من احساس می‌کنم در نجف هنوز چنین قابلیتی به وجود نیامده است.

نسل دوم و سوم طلبه‌هایی که بعد از انقلاب در قم آمده‌اند، به یک درک روشنی از این مناقشه رسیده‌اند و دارند کم‌کم با متون کلاسیک غرب آشنا می‌شوند و متن‌خوانی می‌کنند و به ترجمه‌ها اکتفا نمی‌کنند. به‌صورت کلی راجع به غرب داوری نمی‌کنند. از طرفی هم هر آنچه قدما یا دیگران تاکنون گفته‌اند و به‌عنوان تراث بیان کرده‌اند را هم به‌صورت دربست نمی‌پذیرند و هنوز هم معتقد هستند که دین ظرفیت‌های قدرتمندی برای تداوم حیات در دوره جدید دارد و تلاش می‌کنند که راهی به‌سوی دین و آنچه در دنیای جدید می‌گذرد، پیدا کنند. به‌عنوان‌ مثال وقتی این‌ها با تغییر بافت دولت در دنیای جدید مواجه شدند، متوجه شدند که باید در درون فقه یک راهی باز شود.

 

حلقه مفقوده جریان راه سوم

جریان راه سوم دارد توضیح می‌دهد که مشکلات در کجا بوده است. اساساً مشکل ما نه بازگشت به سنت است و نه بازگشت به سکولاریسم. اگر این جریان بتواند مطالعات خودش را انضمامی‌تر کند و نظام از آن مطالعات استفاده کند و بتواند یک ورژن جدیدی ارائه دهد، من فکر می‌کنم که این جریان قدرتمند و پرتلاش می‌ماند. علت هم این است که هم پول دارد، هم نیرو تربیت کرده است، هم مراکز آموزشی و پژوهشی زیادی دارد و هم درکش را در حوزه، خیلی عمومی کرده است؛ یعنی حرف‌هایش هنوز خواهان دارد و به نظر من این با بحث روشنفکری دینی متفاوت است. لذا باید یک جریانی غیر از روشنفکری دینی در ایران ظهور کند که این مشکلات تمدنی ما را از یک زاویه جدیدتری حل و فصل کند، البته به این شرط که نظام قانع شود که به فرآورده‌های این‌ها تن دهد و الاّ اگر بخواهد با لجبازی و بر اساس ابزار سلطه، هر کاری که دوست دارد انجام دهد، طبیعتاً این جریان به نتیجه نمی‌رسد و نسلی که برای این کار تربیت شده است، ممکن است دغدغه‌های فکری خود را به سمت موضوعات دیگری بکشاند؛ یعنی به‌جای اینکه بخواهد مسائل کنونی نظام را حل کند، به مسائل معرفتی می‌پردازد و خودش را درگیر گفتگوهای علمی محض و انتزاعی می‌کند.

 

نسل جدید و نسبت با نظام

روحانیت و نسل جدید خیلی بالنده شده و افکار آن‌ها خیلی باز شده است، ولی این‌ها کفایت نمی‌کند. ما الآن حرف‌های خوبی داریم، ولی هیچ‌کس از ما حمایت نمی‌کند. این نسل جدید رو به پیر شدن است و نظام اصلاً از این‌ها استفاده نکرده است. یک حلقه خاصی از افراد شناخته شده هستند که فقط در این نظام جابه‌جا می‌شوند. وقتی این نسل احساس می‌کند که حرف او فقط به‌صورت کتاب چاپ می‌شود و یا ایده او فقط به‌صورت سند مجلّد می‌شود و به آرشیو می‌رود و از وجود او در نقاط مختلف کشور استفاده نمی‌شود، خسته می‌شود و رها می‌کند. نظام نباید بریدگی و خستگی این نسل را تسهیل کند. این نسل زحمت کشیده، این نسل 10 سال در دهه اول انقلاب یا جنگ بوده و یا در مبارزه بوده است، 30 سال هم مطالعه کرده و نوشته است، بدون امکانات مالی فکر کرده است و حالا که باید از آن‌ها استفاده شود، استفاده‌ای نمی‌شود.

[1]. عضو هیئت‌علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست