حوزه به مثابه ساختار پیشران حرکت به سوی دانشگاه

نشریات

حوزه به مثابه ساختار پیشران حرکت به سوی دانشگاه

امیر حسین صداقت[1]

مقدمه

نظام علمی حوزوی به مثابه علمی برآمده از فرهنگ دینی و میراث اسلامی، سکان‌دار هدایت فرهنگ دینی بوده و همواره در مسیر کنش‌گری خود هدایت، صیانت و محافظت از مرزهای دینی اعم از علم و فرهنگ و آداب و رسوم را در پی داشته است. مواجهه با تجدد و دنیای مدرن موجب شد، صورت‌های متفاوتی با این مواجهه در کشورهای اسلامی صورت گیرد. در برخی از این کشورها تجدد و مدرنیته در لایه‌های مختلف فرهنگی، علمی، سیاسی و اجتماعی پذیرفته شد و برخی نیز اگرچه از پذیرش آن سرباز زدند و لکن ناخودآگاه چون در دوران غلبه تاریخی مدرنیته بر جهان قرار گرفته بودند به ناچار در دام آن گرفتار آمدند. اما در این میان برخی کشورها با توجه به بنیادهای فکری خویش کوشیدند تا مواجهه فعال با مدرنیته داشته و ضمن بهره‌وری از آن، در سایه‌سار فرهنگ دینی خویش، پدیده‌های اجتماعی مدرن را بازخوانی نمایند.

یکی از پدیده‌های اجتماعی مدرن، نظام و سازمان‌ علمی و قوه مدبره و مفکره آن یعنی دانشگاه است. دانشگاه تلاش می‌کند بنیادهای فکری تفکر مدرن و یا پسا‌مدرن را تئوریزه و در سطوح میانی و خردتر فرهنگ عمومی نهادینه کند. اما در مقابل آن پدیده اجتماعی دیگری تحت عنوان سازمان علم و نهاد علمی حوزوی در فرهنگ عمومی کشورهای اسلامی حضور داشته که تئوریزه کردن بنیادهای مدنظر خود را با تکیه بر ادبیات دینی و سنتی خود راهبری کرده و همچنان در پی تحقق آن گام بر می‌دارد. حرکت نهاد علم حوزه در این مسیر، با توجه به درگیری میان بنیادهای سنت و علم مدرن، ناخودآگاه موجبات بروز چالش‌هایی را فراهم آورده است که ایران نیز از این مسیر مستثنا نبوده و نخواهد بود.

یکی از پیامدهای این درگیری، در گام نخست تقابل و ستیز میان این دو نظام علمی در واقعیت بیرونی است. اگرچه از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسأله وحدت حوزه و دانشگاه مطرح بوده و همچنان نیز مطرح است، اما به لحاظ واقعیت بیرونی تضادها و درگیری‌هایی میان این دو نظام علمی در ایران وجود داشته است. نمونه آن را می‌توان در تبادل میان مدارک و نظام ارزشیابی این دو نظام علمی مشاهده کرد. در سالیان گذشته اگر طلبه‌ای میخواست وارد دانشگاه شود، اگرچه بلندگوهای بیرونی به مثابه یکی از سیاست‌های اساسی جمهوری اسلامی ایران، فریاد وحدت حوزه و دانشگاه سر داده و لکن به دلیل این دوگانگی در واقعیت عینی، طبیعتا مشکلات عدیده‌ای برای طلبه وجود داشت. از عدم همکاری حوزه و فشل بودن سیستم اداری تعامل با دانشگاه‌ها گرفته تا برچسب فرار از حوزه و نظام دینی، مشکلاتی بود که طلبه با آن مواجه می‌شد. اما امروزه و در گام دوم انقلاب اسلامی هرمقدار که زمان گذشته است، حوزه به تعامل با نهادهای بیرون از خود از جمله دانشگاه پی برده و در نظام اداری خود برای تعامل با دانشگاه ریل‌گذاری دقیق‌تری انجام داده است. یعنی با توجه به مدیریت ساختاری و دقیق‌تر حوزه‌ که به عنوان مثال توانسته تعامل خوبی با نظام وظیفه داشته باشد، امکان ورود به دانشگاه را به صورت سیستماتیک برای طلاب فراهم آورده است.

اما این ارتباط و تعامل برای حوزه و حوزویان مسأله هویت را برجسته می‌کند که چگونه هویت طلبه به مثابه یک مرزبان و نگهبان فرهنگ دینی، در مواجهه با دانشگاه باید حفظ شود. آیا باید در تعامل با دانشگاه، نسخه‌ بدل آن را همچون دانشگاه باقرالعلوم (ع)، موسسه امام خمینی (ره) بومی‌سازی کرده و یا باید مسیر علاقه‌مندان را برای ورود به دانشگاه‌های موجود فراهم نماید و یا دانشگاه‌ را همچون الگوی دانشگاه مفید و ادیان در میان حوزویان رواج دهد و از ورود فرهنگ دانشگاهی به درون حوزه جلوگیری نماید؟ با توجه به این‌که هریک از دیدگاه‌ها در درون حوزه‌های علمیه و نظام فکری و مدیریتی آن، پیروانی دارد و کنش‌گری متناسب با همان دیدگاه‌ها نیز صورت‌گرفته است، تلاش می‌کنیم زمینه‌های اجتماعی گرایش طلاب برای ورود به دانشگاه را مورد توجه قرار دهیم تا شاید بتوان بر اساس پذیرش واقعیت‌های عینی، تصمیم‌های بهتری از سوی مدیران و حتی کنش‌گران میانی و خُرد این عرصه انتظار داشت. یعنی از یک سو آگاهی بخشی به مدیران برای حل مسائل ساختاری نظام علم دینی و از سوی دیگر آگاهی‌بخشی به طلاب اتفاق بیفتد تا هویت حوزوی به مثابه مرزبان دین، در مواجهه با نظام دانشگاهی به طور کلی از میان نرود. البته بررسی این زمینه‌های اجتماعی به بهانه تعاملات سازمانی و مدیریتی دو سازمان علمی حوزه و دانشگاه صورت می‌گیرد که کوشیده‌اند در فرمت‌ها و صورت‌های گوناگونی تعاملات خود را افزایش بخشند. از تسهیل‌گری صدور مجوز برای تحصیل در دانشگاه گرفته تا تأسیس سازمان‌ها و مراکز دانشگاهی در قم، بهانه‌ای است تا زمینه‌های اجتماعی گرایش طلاب به دانشگاه را بررسی کنیم. تحلیل ما بیشتر از رویکردی ساختاری برخوردار است و می‌کوشد زمینه‌های گرایش به دانشگاه را از منظر یک ساختار و یا تحلیل کلان مورد مطالعه قرار دهد.

حوزه و نحوه تعامل با واقعیت اجتماعی

حوزه در دوران گذشته در نسبت با فرهنگ عمومی، مسائل دینداران و فرهنگ دینی را رتق و فتق می‌کرد و همچنین هویت دینی را برای دینداران ترسیم می‌کرد به گونه‌ای که مسأله ازدواج، مسأله قضاء و به طور کلی ضرورت‌های اجتماعی و فرهنگی یک فرد دیندار را متناسب با شرایط اجتماعی خود پاسخ می‌گفت. اما با تغییر شرایط اجتماعی و ورود تجدد به مثابه نظام سامان‌بخش به سطوح مختلف فرهنگ عمومی، از فهم واقعیت‌ اجتماعی به مثابه یک امر پیچیده بازماند. این بازماندگی نشان داد که حوزه همچنان جامعه را امری بسیط و ساده چونان گذشته می‌پندارد که همچنان می‌کوشد با سیستم مرجع ـ مقلد و مدیریت فتوا‌گونه در سطح امور اجتماعی فرهنگ و مسائل دینداران را حل و فصل نماید، و حال آن‌که واقعیت اجتماعی به مثابه امری پیچیده از یک سو و همچنین مدیریت اجتماعی دین، در سطح کلان اجتماعی از سویی دیگر، مسائل دینی را گسترده‌تر ساخت.

فهم و توصیف این مسائل را نظام علم باید به مثابه پیشقراول یک جامعه در دست گرفته و نیروها و ظرفیت‌های خود را با توزیع صحیح در بخش‌های مختلف، به کار گیرد. مسیری که بدنه حوزه در مواجهه با پدیده‌ای به نام دانشگاه پیمود، همچنان با محوریت فهم جامعه به مثابه امر بسیط بوده و آن را در حال حاضر که مسائلی همچون فقه‌های مضاف نیز در آن مطرح شده است، نهایتاً در سطح یک مکلف کلان می‌بیند. این مسیر شاید بتواند رهیافت خوبی برای ورود به فهم واقعیت‌های اجتماعی از منظر یک تئوری و نظام علمی باشد و لکن هنوز نتوانسته خود را با نظام اجتماعی، به صورت ساختاری گره زده و از مسیر رویکردهای ایجابی ورود کند.

به طور کلی کنش‌گری حوزه را با تمام موسسات اقماری‌اش می‌توان در سه دسته کلی مدنظر قرار داد: پیروان بازخوانی و بازسازی علم دینی ضمن تعامل با دانشگاه و صورت‌بندی جدید مسائل اجتماعی، پیروان حوزه سنتی و نگرش‌های جریان فقهی که در دو حیطه تعامل با مسائل روز و مسائل سنتی دسته‌بندی می‌شوند و پیروان اعتماد به دانشگاه به مثابه نظام علمی که امکان روایت مسائل را با تئوری‌هایش فراهم آورده و نیازی به بازخوانی و بازسازی بنیادین و نظری آنها وجود ندارد.

هریک از این جریان‌ها نیز با یک نظام طبقه‌بندی علم متناسب با خود، می‌کوشند مسائل اجتماعی را مورد کنکاش قرار دهند، اما فارغ از نتیجه، باید هریک از این جریان‌ها ضمن گفتگو با دیگری بتواند خروجی پاسخگو محوری را به مسائل اجتماعی از منظر حوزه و روش‌شناسی مبتنی بر علم دینی تضمین نماید. لذا ضروری است حوزه اولا واقعیت اجتماعی مسائل امروز را درک کرده و با تعیین نسبت خود با این مسائل، امکان برون رفت و پاسخ‌گویی به آنها را فراهم آورد. بنابراین زمانی که نیروهای حوزوی شناخت دقیقی در نسبت با امر اجتماعی نداشته باشند، هریک به صورت خودجوش به سویی رفته و در سطح خرد، به کنش‌گری دینی خود می‌پردازند که یکی از این کنش‌گری‌ها به طور حتم ورود به دانشگاه خواهد بود.

عدم تفکیک وظایف حوزه در مواجهه با امر اجتماعی

زمانی که حوزه واقعیت اجتماعی را در ضمن هریک از جریان‌های خود فهم کرد، نوبت به سیاست‌گذاری در عرصه این واقعیت‌های اجتماعی خواهد رسید. یعنی حوزه خواهد دانست که پس از شناسایی مسأله باید مسأله را به کدام بخش خود واگذار نماید. اگر حوزه توانست واقعیت اجتماعی را به مثابه یک امر پیچیده و مرکب فهم کند، در گام بعدی باید امکان‌هایی را برای نیروهای خود فراهم نماید تا بتوانند بر اساس فهم واقعیت‌های اجتماعی به حل آنها نیز بپردازند. در این زمینه هیچ یک از مراکز حوزوی نتوانسته خود را به بدنه مسائل اجتماعی نظام اسلامی متصل کند و آن‌ها را با عینک نظام علمی و فرهنگی خود مورد مطالعه قرار دهد. یکی از عوامل این مسأله وضعیت نظام علم به طور کلی در ایران است، اما در حوزه‌های علمیه این چالش، مضاعف است. چرا که حوزه در درون خود نتوانسته است تقسیم وظایف کند و امور مختلف را از یکدیگر تفکیک نماید تا بتواند به نظام اسلامی خدمت‌رسانی نماید. بر این پایه طلاب را می‌توان این‌گونه تیپ‌بندی کرد:

  • طلابی که به مؤسسات اقماری و دانشگاه‌های حوزوی ورود کرده‌اند و با تفکیک ابعاد واقعیت‌ اجتماعی تا حدودی آشنایی دارند. این‌گونه طلاب اگرچه با امر اجتماعی تا حدی آشنا بوده اما زمانی که مدارج عالیه را طی می‌کنند، محل، سازمان و… برای پاسخگویی به مسائل اجتماعی نمی‌یابند. ساز و کاری برای اتصال به نظام اسلامی و حل مسائل فرهنگ دینی که اکنون سطح کلان‌تری یافته است ندارند. همین امر موجب می‌شود برای حل مسأله از رشته‌های تخصصی که بعضا با اعتقاد و بر اساس وظایف دینی به آن‌ها ورود کرده‌اند رویگردانده و رشته‌های موجود در دانشگاه را ادامه داده و بر اساس ارزشیابی دانشگاهی، در پژوهشگاه‌های دانشگاهی مشغول به کار شوند، که زمینه دیگری برای ورود به نظام دانشگاهی را در سطح کلان فراهم می‌کند.
  • طلابی که در بدنه سنتی حوزه حضور دارند نیز، به دلیل عدم درک ارتباط واحدهای درسی خود با مسائل اجتماعی حوزه دینداری، خود به خود سرخورده شده و برای بازسازی شخصیت علمی خود در نسبت با مسائل دینداری روز، به تدریج به سوی دانشگاه رهسپار می‌شوند و با نظام علمی دانشگاهی واقعیت‌های اجتماعی را به معنای عام کلمه مورد تحلیل قرار می‌دهند. البته طبیعی است که این تحلیل اقتضاء و زمینه این نوع مواجهه را بررسی می‌نماید و ممکن است طلابی باشند که در سیستم سنتی حوزه قرص و محکم ایستاده باشند. اما این جریان به شدت رو به افول است و سرمایه‌های جذب خود را از فرهنگ عمومی به تدریج از دست داده و همچنان از دست می‌دهد.

عدم توجه حوزه به هویت اجتماعی طلاب

زمانی که تفکیک وظایف در تمامی سطوح حوزه صورت نگیرد، ناخودآگاه مسأله هویت طلبگی با چالش جدی روبرو خواهد شد و طلاب این مسأله را از خود می‌پرسند که کارویژه ما در نظام علم حوزوی چیست؟ زمانی که یک دانشجو وارد دانشگاه می‌شود، با احتساب یک بازه زمانی خاص، می‌داند که قرار است کارکرد و کارویژه‌ای را متناسب با رشته‌ خود پیدا کند و لکن این مسأله با ضریب بسیار محدودی در موسسات اقماری حوزه فراهم است که آنهم در دوران کنونی با بحران عدم حمایت از فارغ‌التحصیلان مواجه شده است. بنابراین عملا نظام علمی حوزه با عدم تدبیر و برنامه‌ریزی خود، زمینه بحران را به وضوح برای طلاب و نیروهای خود فراهم می‌کند. این وضعیت چنان بغرنج است که برخی طلاب را به سمت مرکزهای مشاوره و بحران‌های شخصیتی کشانده و هویت آنها را مخدوش می‌کند که گاه ظرفیت آن را دارد که حتی به اعتقادات آنها نیز صدمات جبران‌ ناپذیری وارد ‌کند.

جمع‌بندی

تلاش این نوشتار محدود بر این بود تا از منظری متفاوت و بدون توجه به رویکرد خُرد، نشان دهد که حوزه در سطوح ساختاری با مشکلات و مسائل جدی روبرو است که باید با آغوش باز این مسائل را مورد توجه قرار دهد. اگر نتواند آزاداندیشانه به این مسائل بپردازد، چنان‌که رهبری انقلاب در دیدار خود با طلاب در سال 89 در قم فرمودند، خود به خود مسیر انزوا را خواهد پیمود و از ریل اتصال به فرهنگ دینداران بازخواهد ماند. باید توجه داشت که این‌گونه نیست که انزوای حوزه همان سرمایه اجتماعی دینداران سنتی را برای حوزه و حوزویان نگه ‌دارد، بلکه با حرکت و تغییر جامعه و نسل‌ها، خود به خود زمینه اضمحلال نیروهای دانش آموخته خود را نیز فراهم می‌آورد. نمونه‌های این انزوا را اکنون می‌توان به عنوان یکی از عوامل در کاهش ورودی‌های جدید حوزه‌ مشاهده کرد. پس تا دیر نشده و این ناکارآمدی گریبان نیروها و دانش‌آموختگان گذشته حوزه را نگرفته و آنها را به اعتراض جدی نکشانده است، ضروری است حوزه در سطح‌بندی و لایه‌بندی هویت نیروهای خود تجدید نظر کند و همچنین کارویژه و کارکرد آنها را در مواجهه با واقعیت اجتماعی امروز، از ساختار مرجع ـ مقلد ارتقاء بخشد. و کارویژه جدی برای آنها در صیانت از دینداران و همچنین پاسخگویی به مسائل آنها در نظر گیرد.

به نظر می‌رسد حوزه‌های علمیه برای فرار از این آسیب و در دست گرفتن مدیریت طلاب، در گام نخست باید زمینه‌های اجتماعی را مورد توجه قرار دهند. در این راستا لازم است نحوه تکوین و شکل‌گیری واقعیت‌ها و پدیده‌های اجتماعی جدید، مورد توجه قرار گرفته و به فرآیند تحقق و اتصال آن به فرهنگ عمومی اشراف ویژه‌ای تحقق یابد. چه اینکه در دوران گذشته واقعیت‌های اجتماعی مختلف، هریک به گونه‌ای با نظام علمی حوزوی، به صورت مستقیم و غیر مستقیم مرتبط بوده است و حوزه از همین رهیافت مرجعیت علمی خود را در نسبت با مسائل فرهنگ عمومی می‌شناخت و پاسخ‌گوی آن بود.

در گام بعد نیز پس از فهم و توصیف این فرآیند اجتماعی، دلایل و عوامل این فرآیند اجتماعی را مورد توجه قرار داده و به مثابه یک سیاست راهبردی در دستور جذب نیروها، پژوهشگران و مبلغان خود قرار دهد و برای هریک به صورت جداگانه مأموریت تعیین نماید. حوزه‌های علمیه در دوران گذشته چون با واقعیتی بسیط مواجه بودند، دارای سازمان و یا یک نهاد مدیریتی پیچیده نبوده‌اند، بنابراین به سادگی می‌کوشیدند امر ترویج و گسترش فرهنگ دینی را در دستور کار خود قرار دهند. اما امروزه به دلیل پیچیدگی و در هم تنیدگی لایه‌های اجتماعی، حوزه‌های علمیه باید در مسیر آموزش، تبلیغ و پژوهش از حالت سنتی خارج شده و ساختارهای مدیریتی خود را طوری تنظیم نماید تا بتواند ظرفیت‌های نهفته و استعدادهای درخشان را جذب خود نماید.

به عنوان مثال تا کنون حوزه‌های علمیه برای جذب نیروهای خود در سطوح مختلف، با اطلاع رسانی و ارائه یک فراخوان ساده، می‌کوشید تا به جذب نیرو در لایه‌های مختلف آموزشی، پژوهشی و تبلیغی اقدام نماید، اما امروزه لازم است تا با ایجاد ساختارهای جدید و یا تغییر سیاست‌های پیشین خود، بستری را برای آموزش نیروهای خود در راستای جذب هریک از بخش‌ها اقدام نماید. به تعبیر دیگر با توجه به تکثر فعالیت‌های اجتماعی و لایه‌های مختلف جامعه و ایجاد انگیزه‌های گوناگون، خود به خود افراد در صورت وجود عدم بستری قوی، ناخودآگاه به سمت انگیزه‌هایی که دارای تضمین هستند رویگردان شده و این می‌تواند یک سازمان مدیریتی را با مشکلات جدی روبرو سازد. از این‌رو به طور مشخص پیشنهاد می‌شود حوزه به مثابه یک سازمان و یا یک نهاد علمی که نیازمند مدیریتی قوی است، باید راهبردهای جدی در زمینه جذب، آموزش، پژوهش و تبلیغ داشته باشد که بتواند به صورت تضمینی یک فرد را از نقطه آغاز تا مدارج عالیه در سطوح مختلف همراهی و پشتیبانی مشخص نماید و بتواند آنها را نگه دارد و یا به سازمان‌ها و مراکز مشخص در نظام اسلامی تحویل نماید.

 

[1]. دانش‌آموخته حوزه علمیه قم.

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست