مروری بر آخرین نظریه دینشناسانه عبدالکریم سروش و بازتاب ها
با تاکید بر کنشگری حوزویان
عباس صفایی حائری[1]
مقدمه
عبدالکریم سروش، از مهترین اندیشمندان جریان روشنفکری دینی، در ششم دیماه ۱۳۹۹ با حضور در حلقه مجازی «دیدگاه نو»[2] طرحی از آخرین نظریه خود در رابطه با نسبت میان دین و قدرت را ارائه کرد. موضوع «دین و قدرت» دلمشغولی سروش در یکسال گذشته بوده است و درسگفتارهای او در اینباره تا سی جلسه رسیده است.[3] سروش در دو جلسهای که مهمان حلقه دیدگاه نو بود، به طرحی پرداخت که به قول خودش یکسره از آنچه تا پیش از آن در دینشناسی عرضه کرده بود متفاوت است و هر چند ریشههایی در گذشته دارد، اما پای نویسنده را به حوزههایی چنان جامعهشناسی دین، تاریخ و الهیات سیاسی کشانده که به اعتراف خودش از تخصصش خارج و برای خود او نیز تازهاند.
این نوبت نیز، مانند همیشه، آورده عبدالکریم سروش جنجال به پا کرد و نظریه «دین و قدرت» او واکنشهای بسیاری را از جانب روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویان در پی داشت. آنچه در این واکنشها جالب توجه است، مخالفت سرسختانه و گسترده روشنفکران و نواندیشانی است که پیش از این با سروش در یک جبهه طبقهبندی میشدند. نقدهای حوزیان در قیاس با واکنشهای مفصّلی که از جانب روشنفکرانی مثل «محسن کدیور»، که در قالب سلسله جلساتی علمی منتشر شد، بسیار کمتر مینماید. در میان اساتید تراز اول حوزه تنها آیتالله ابوالقاسم علیدوست به سروش پاسخ داد و در مقابل، سروش هم پاسخی برای او نوشت.[4] علاوه بر ایشان تنی چند از محقّقان حوزوی در قالب یادداشتها و یا مصاحبههایی به اختصار به نقد سروش پرداختند.
در این نوشتار پس از تبیین تئوری «دین و قدرت» و دستهبندی نقدهای وارد بر آن، به بررسی واکنش حوزویان در قبال این نظریه پرداخته و تحلیلی از عوامل احتمالی سکوت بزرگان و کمرنگ بودن کنشهای حوزوی در قبال این نظریه ارائه خواهد شد.
تحریر محل نزاع
توجه به واکنشهای گستردهای که نظریه آخر سروش در پی داشت و حجم اعتراضاتی که روشنفکران و غیرحوزویان به این تئوری داشتند، این مهم را برجسته میکند که گویی سروش در انقطاعی از سیره فکری خود سخن گفته که حتی دوستدارانش را به تردید واداشته است.[5] شاید جا داشته باشد که ابتدا از آنچه سروش در مباحث دین و قدرت مطرح کرده است تبیینی ارائه شود و نسبت میان این آخرین تلاش وی با نظریه پیشیناش بررسی شود و بعد از آن به نقدهای مطرح شده پرداخته شود.
سروش اولین بار با طرح نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» در دهه هفتاد بود که پا به میدان الهیاتورزی و دینشناسی ایران معاصر نهاد. وی بر این باور بود که دین چیزی جز فهم مؤمنان و مفسّرانش نیست. و مدعی بود که قرآن تألیف محمّدی است که خود تألیف خداوند است. به باور سروش خداوند پیامبرش را ساخت تا او قرآن را بیاورد. به همین خاطر قرآن کتابی زمانمند و مکانمند است که حامل تجربه عمیق نبوی است. تجربه معنوی پیامبر امری قابل اشتراک است که دیگر مؤمنان نه تنها میتوانند آن را از خلال آیات کتاب پیامبر شاهد باشند، بلکه میتوانند در این تجربه مشارکت داشته و آن را گسترش دهند. سروش از رهگذر این گشودگی در تجربه معنوی پیامبر(ص)، دین را امری میداند که با قبض و بسط تجربه مؤمنانش دچار قبض و بسط میشود. اندیشه دینی در نظر سروش امری ایستا نیست و عواملی که حیات دینی دینداران را گسترش میدهد و یا محدود میکند بر دین هم اثری مستقیم دارد.
در قبض و بسط تئوریک شریعت، سروش به بررسی اثر حضور دیگر معارف بشری در سپهر اندیشه مؤمنان و دینداران پرداخت و مدعی بود که گسترش معارف بشری در اندیشه دینی اثر دارد و موجبات گستردگی آن را فراهم میکند. معرفت دینی امری خودبسنده نیست و در سایه دیگر معارف بشری رشد میکند؛ چرا که معرفت دینی در ذهن و اندیشه مؤمنانی است که خود در داد و ستد با معارف بشری به سر میبرند.
نظریه «دین و قدرت» سروش را میتوان در سایه همین رویکرد بررسی کرد. در مرتبه نخست، سروش به تأثیر معارف بشری بر معرفت دینی پرداخته بود و حال به بررسی تأثیری پرداخته که قدرت بر شکلگیری امر دینی داشته و دارد. مدعای سروش این است که نهاد اسلام به عنوان دینی تاریخی، با تکیه به اعمال قدرت شخص پیامبر برافراشته شده و رشد کرده است. بنا بر ادعای او، اساساً قدرت است که جای پای اسلام را محکم کرده و با تکیه به همان قدرت است که دین توانسته مسیر تاریخی خودش را بپیماید و اگر شخص پیامبر، انسانی منفعل و صلحجو بود، شاید اثری از اسلام نمیماند.
سروش مدعی است که کتاب قرآن مهمترین شاهد بر مدعای وی است؛ قرآن کتابی است که بیشتر باید «خشیتنامه» نامیدش تا کتابی مانند «دیوان شمس تبریزی» که عشقنامه است. او با اشاره به آيات بیشمار عذاب در قرآن که به زعم وی تصویرگر شکنجههایی برای بندگان خطاکار در آخرت است، چنین حجمی از وعید را از خصائص قرآن میشمارد و دیگر کتب آسمانی را از آن بیبهره میداند. سروش مدعی است که این بسامد بالای واژگانی که بر شکنجه و مجازات خطاکاران دلالت دارند، نشان از گفتمان رعبانگیز قرآن دارد. به ادعای وی گفتمان قرآنی به سمت اقتدارطلبی میل دارد و این گفتمان ریشه در تجربه شخص پیامبر دارد که خداوند را در هیبت عظیماش تجربه کرده و باعث شده تا وقتی از او سخن میگوید، هیمنه و عظمت او را تصویر کند.
سروش از این هم پا فراتر میگذارد و مدعی میشود که گفتمان محبت و عشق در اسلام مدیون عرفا است و در قرآن و ادعیه و روایات فریقین آنچنان خبری از این گفتمان عاشقانه نیست. وی به اتکای نقل برخی از فقرات ادعیه و روایاتی که حالات اولیاء دین را در لحظه اتصال به حق گزارش کردهاند، نتیجه میگیرد که تصویر خداوند در اسلام، تصویری سرشار از عظمت و قدرت است و به همین خاطر اولیاء در هنگام وصل به ساحت خداوند سرشار از خشیت بودند و دیدگانشان از اشک پربار بوده است. در مقابل این اشعار و سرودههای عارفان است که سرشار از وجوه جمال حق و عشق ایشان به اوست و حس طرب و ابتهاج را در مخاطب زنده میکند. این نکته هنگامی بهتر فهمیده میشود که به مبنای سروش در «بسط تجربه نبوی» توجه شود؛ سروش امر دینی را سیّال و جاری در اعصار و امصار میدانست و قائل بود که مشارکت در تجربه معنوی و دینی پیامبر موجبات گسترش و یا تنگنای آن را فراهم میکند.
سروش به ضمائر متکلم معالغیر در قرآن اشاره میکند و این سبک سخن گفتن خداوند با بندگان را ناشی از «گفتمان سلطانی» خدا در قرآن میداند. همچنین او با ترجمه کردن واژه «عبد» به «برده» تلاش میکند تا این گفتمان سلطانی را در جانب مخاطبان تکمیل کند. البته سروش بارها در سخنرانی اول خود در حلقه دیدگاه نو تأکید میکند که در قرآن رحمت و شفقّت هم آمده است، اما بسامد واژگانی که دلالت بر چنین مفاهیمی دارند در قیاس با واژگانی که خواننده را مرعوب خود میکند ناچیز است. سروش در پی دادن تصویری اقتدارگرا از کتاب قرآن است تا زمینه را برای توصیف پیامبر به شخصی اقتدارگرا فراهم کند.
به باور سروش شخصیت پیامبر، شخصیتی متفاوت از عیسی مسیح است. او پیامبر اسلام را شخصیتی اقتدارگرا توصیف میکند که از همان ابتدا در استقرار شریعت خود جدّی بوده و در عین حال که با مؤمنان بر سر شفقّت و مهرورزی بوده، به کافران مجال نفس کشیدن نمیداده و آنها را با سرکوب و شدَت عمل پاسخ میداده است. او با نقل گوشههایی از تاریخ اسلام که در برخی از نقلهای کتب سیره به آنها اشاره شده است از پیامبری سخن میگوید که در همان آغاز امرش در مکّه، ابوجهل را به بریدن سرش تهدید میکند؛ در حالی که هیچ یار و پیرو مهمی نداشت و یا کسانی را مأمور میکند تا دشنامدهندگان و مسخرهکنندگانش را تعقیب کرده و به قتل برسانند. همچنین با نقل روایت «من بَدّل دینه فاقتلوه» که به ادعای وی حدیثی متواتر است، بر این شدّت عمل پیامبر در مقابل مخالفان تأکید میکند. همچنین با اشاره به روایتی از پیامبر که بیشتر در کتب عامّه ذکرش رفته است: « امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله ؛ (مأمورم تا با مردم بجنگم تا بگویند خدایی جز خدای واحد نیست)»، تلاش دارد رسالت پیامبر را رسالتی معرّفی کند که به شمشیر متکی بوده است. سروش به آیه ۱۴ سوره حجرات استناد میکند که خداوند به اعراب میگوید: «نگویید ایمان آوردیم، بل بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در قلوب شما راه نیافته است». او با اشاره به تفکیک اسلام از ایمان در این آيه، اسلام را پذیرش صرف دین پیامبر میداند و بر این باور است که این پذیرش معیار مصونیت فرد از جانب پیامبر و پیروان ایشان بوده است.
سروش معتقد است که پیامبر دارای چنین روحیه سلطهگرایی بوده است و اضافه میکند که پیروان ایشان این روحیه را از او وام گرفتند و فتوحات گسترده مسلمانان پس از پیامبر را میراث این روحیه میداند. او اعتقاد دارد که ویژگیهای همراهان محمد(ص) در آیه ۲۹ سوره فتح[6]، در حقیقت خصوصیات شخص پیامبر اسلام است؛ این پیامبر بود که با مؤمنان رحیم و رئوف بود و در برابر مخالفان شدید و سختگیر بود. به همین خاطر است که دوران حیات او دورانی پر از جنگ و درگیری بوده و او تمام تلاش خود را کرد که حتی پا از مرزهای عربنشین هم فراتر بگذارد و به امپراطوری روم لشکرکشی کند؛ هرچند عمرش کوتاه بود و این امر به عهده پیروانش واماند. سروش پیامبر را سیاستمداری میداند که هر چند شفقّت و مهرورزی هم دارد، مذاکره و معاهده هم دارد، ولی اینها در مسیر اعمال قدرت اوست و نهایت کار مخالفانش با شمشیر کج است.
پس از اولین جلسه از ارائه تئوری دین و قدرت، با انتشار گزارشی از این جلسه در وبسایت زیتون که با تأکید بر خشونت پیامبر و قدرتطلبی عریان همراه بود، واکنشها از محافل مختلف دینی و روشنفکری بر علیه سروش سربرداشت. هفتهای پر حاشیه که شاید فشار آن موج اعتراض بود که باعث شد سروش در جلسه دوم ارائه خود در حلقه دیدگاه نو، زبانی محافظهکار را پیش بگیرد و تعابیر تندی که در ارائه اول باعث اعتراضات بر او شده بود را از تقریر دوّمش حذف کند. سروش در دومین جلسه از ارائه تئوری جدیدش به دو موضوع پرداخت. نخست تلاش کرد تا آنچه را که خود سوء تفاهم مینامید برطرف کند. بر این اساس او تأکید کرد که او پیامبر را فردی خشن نمیدانسته و به هیچ وجه از واژه خشن استفاده نکرده است. به زعم سروش اقتدارگرایی پیامبر هیچ تعارضی با رحمت و مدارای وی ندارد و حتی با تجربه معنوی و پیامبرانه عمیقش ندارد. به همین جهت او پیامبر را «عارف مسلّح» نام مینهد. پیامبر سیاستمداری است که از مذاکره و معاهده و شفقت هم بهره میبرد. ولی در قبال دعوت خود کوتاهی نمیکند و دینش را به دیگران وانمیگذارد؛ بلکه مصرّانه مسیر پیشرفت آن را از موانع پاک میکند.
سروش بر این باور است که تاریخ فهم و تفسیر دینی به نفع او بوده و اقوال فقها و مفسّران فریقین گفتههای او را تأیید میکند. وی با اشاره به کلماتی از مرحوم علّامه طباطبایی ادعا میکند که به نظر ایشان هیچ عیبی ندارد که اسلام با زور هم که شده یک نسل را پیرو خود کند؛ چرا که اینگونه مسیر ایمان نسلهای بعدی با تقلید از نسل اول هموار خواهد شد.
اما سروش در مقابل مسألهای اساسی قرار میگیرد و آن هم امکانی است که تئوری وی به دست بنیادگرایان میدهد تا خشونتی موجّه را دنبال کنند. این پرسش از جانب تنی چند از حاضران در ارائه او مطرح میشود که با توجه به چنین تصویری که سروش از پیامبر میدهد، چه خردهای بر داعش و طالبان میتوان گرفت؟! در مقابل سروش تلاش میکند تا با تفکیک میان شأن پیامبری و پیروی این امکان اعمال قدرت را خاص نبی دانسته و از پیروان سلب کند.
سروش برای آنکه ثابت کند تئوری او به خشونت منجر نخواهد شد، تأسیس را شأن خاص پیامبر میداند. امتیازی که دیگران را نمیتوان بهرهمند از آن دانست و خاتمیت پیامبر را هم به همین معنی تأویل میبرد. تنها محمد(ص) است که میتواند چنین اقتدارگرایی شدیدی را برای استقرار اسلام و حفاظت و صیانت از نهاد دینش دنبال کند. پس از او دیگر نباید چنین گفتمانی تعقیب شود و خداوند چنین حقی را به هیچ کس پس از ایشان نداده است.
نکته دیگر سروش که در سایه همین اختصاص و امتیاز پیامبر توضیح یافت، بیان دامنه اختیارات اخلاقی پیامبر بود. به باور سروش پیامبر مؤسس در اخلاق بود و مصادیق تازهای برای مفاهیم اخلاقی تعیین کرد. به باور سروش قتل کافران نه از باب ظلم که از باب عدالت بود. چرا که پیامبر خود عدالت را بازتعریف کرد و پذیرش روایات مورد استناد او توسط طبقات مختلف مسلمان در تاریخ تمدن اسلامی نشان از آن دارد که در نظر ایشان پیامبر با دستور به قتل مرتدان و مسخرهکنندگان و مخالفانش ظالم قلمداد نمیشد.
مقایسه دو جلسه ارائه عبدالکریم سروش در حلقه دیدگاه نو، این قضاوت را موجّه میسازد که او در عین اصرار بر درستی نظریهاش، تلاش میکند تا بیان عریان و نامتناسب با شأن پیامبر را که در ارائه اول از آن بهره جست، تصحیح کند و گوشههای تیز آن سخنان را صیقل دهد و صاف کند.
نقدها و واکنشها
بیش از پانزده پژوهشگر، استاد دانشگاه و حوزه و روشنفکر و نواندیش مسلمان به نظریه اخیر سروش واکنش نشان دادند. کسانی مانند آقایان ابوالقاسم علیدوست، مرتضی جوادی آملی، حسن انصاری، محسن کدیور، فاضل میبدی، رمضان علیتبار، حمیدرضا آيتاللهی، ناصر مهدوی و… با انتشار مقالات مفصل، درسگفتار و یادداشتهای کوتاه به سخنان سروش اعتراض کردند و نقاط ضعف او را گوشزد کردند. در این میان باید سهم اصلی دفاع از اسلام در برابر نظریه دین و قدرت را به نواندیشان مسلمان و اساتید دانشگاه داد. کسانی مانند محسن کدیور که در واکنش به تئوری دین و قدرت، سلسله یادداشتهایی با عنوان «چالش اسلام و قدرت» منتشر کرد که در وبسایت شخصی او به شش یادداشت رسیده است. همچنین حسن انصاری قمی که از پژوهشگران و نویسندگان ارشد «دائرهالمعارف بزرگ اسلامی» و عضو هیئت علمی «مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون» است، با انتشار درسگفتارهایی در موضوع نسبت میان قدرت و اسلام، سعی در نشان دادن نقاط ضعف سروش دارد.[7] در بین حووزیان استاد ابوالقاسم علیدوست نیز یادداشت مفصلی در پاسخ به سروش نوشت.[8] واکنشهای سایرین را میتوان به یادداشتهایی نه چندان مفصل و در حد اشاره به بعضی نقاط ضعف این تئوری و یا ریشهشناسی چنین سخنانی از سروش در گذشته فکری وی محدود دانست.[9]
میتوان مهمترین انتقاداتی که بر تئوری دین و قدرت مطرح شده را در این چند محور خلاصه کرد:
- تبارشناسی موضوع
برخی منتقدان سروش، تئوری دین و قدرت او را وامدار روشنفکری عرب یا فهم مستشرقانه از قرآن و تاریخ اسلام میشمردند. برخی از روشنفکران عرب مانند «عبدالمجید الشرفی» نیز اسلام و توسعه و نشر آن را وامدار اعمال قدرت پیامبر و حلقه اولیه مؤمنان بدو میدانند و همچنین دیدگاه مستشرقان در قرن نوزدهم و همچنین تعداد زیادی از اسلامپژوهان در نیمه دوم قرن بیستم و قرن بیست و یکم در رابطه با تاریخ صدر اسلام شباهتهای بیشماری با سخنان سروش در تئوری دین و قدرت دارد. منتقدان سروش، وی را در وامگیری از این حوزهها نیز کامیاب نمیبینند. به باور ایشان مطالعات سروش در رابطه با تاریخپژوهی و روشهای مقبول و علمی در فضای مطالعات دانشگاهی غرب اندک است و به همین خاطر بسیاری از پیشرفتهایی که موضوع مورد بحث او در مقالات و کتب غربی داشته از نظر او مغفول مانده است.
- عدم تناسب دلیل با مدعی
شاید یکی از مهمترین انتقادات وارد بر سروش در تئوری دین و قدرت از جانت منتقدان، عدم سازواری میان عمق و اهمیت مدعی با دلائلی است که او ارائه میکند. این ناسازواری را میتوان در چند جهت دانست:
نخست آنکه مستندات سروش در این دو سخنرانی عمدتا از جنس روایات تاریخی بود که بیشتر آنها را منابع تاریخی و سنن و صحاح اهلسنت نقلشان کردهاند. ابوالقاسم علیدوست در نقد پیشگفته بر این نکته تأکید میکند که هیچ یک از روایات مورد استناد وی در منابع معتبر نیامده تا چه رسد به تواتر در نقلشان که در ادعای سروش تکرار شده بود. البته سروش هم در پاسخ به انتقاد علیدوست در اتکاء به منابع شیعی و طرد منابع اهلسنت خرده گرفته بود و روش خود را نه بر روایات شیعه که بر روایات وارد در مجامع معتبر روایی فریقین دانست. اما ماجرای مستندات تاریخی و روایی سروش و انتقادات وارد بر آن به این مقدار ختم نشد.
بسیاری از منتقدان در فهم سروش از این مستندات و اعتبار اصل این نقلها تردید کردند. به زعم برخی از ایشان روایات مرتبط با جنگها و مقاتلههای پیامبر عمدتا برساخته دوران پس از پیامبر است و توسط حکومتهای اموی و عباسی و در جهت موجّه ساختن شدّت عمل ایشان جعل شده است. گویی در نظر این منتقدان، سروش هدف خلفای پس از پیامبر را که در فتوحات سرزمینهای دیگر نمود یافت به پیامبر نسبت میدهد و این خطایی است که در نگاه منتقدان از عدم آگاهی سروش از روشهای سیرهپژوهی و تاریخپژوهی نشأت گرفته است.
از طرف دیگر به نظر برخی از پژوهشگران این رویکرد سروش در اتکا به روایاتی چند، نافی مواضع پیشین شخص او در نقد تراث حدیثی است. عبدالکریم سروش تراث حدیثی مسلمانان را فاقد اعتبار کلی و روایات صحیح در میان این همه را چنان انگشتری در زبالهدانی میدانست که باید برای یافتنش بسیار کوشید. اما در این آخرین نظریه به اتکای چند روایت از همان منابع نامعتبر در پی ارائه تصویری بسیار متفاوت از اسلام بود.
- نگرش گزینشگرانه به منابع و قرآن
در ادامه انتقاداتی که به مستندات سروش در مقالات وارد آمده، بسیاری نگاه گزینشی سروش به زندگانی پیامبر و آیات قرآن را مورد هجمه قرار دادند. به زعم ایشان سروش در بررسی آیات قرآنی از اصولی که در قرآن بر سایر آیات سایه دارد، غافل مانده است و در بررسی زندگی پیامبر به نقلهایی بسنده کرده که مطلوب او را اثبات میکند. البته از آنجا که نه سروش و نه مخالفانش هیچ گونه جامعه آماری از واژگان قرآنی ارائه نکردند، اثبات هر دو طرف مدعی بینتیجه خواهد ماند.
از طرف دیگر آیاتی از قرآن که مستند سروش در نسبت دادن روحیه اقتدارگرا به پیامبر و اصل قدرت در اسلام بود، توسط منتقدان او بررسی شده و عمدتاً به نتیجهای خلاف برداشتهای وی رسیدهاند. هر چند سروش از برداشتهای خود در ضمن پاسخهایی که به بعضی از منتقدان، مثل ابوالقاسم علیدوست و محسن کدیور، داده است دفاع میکند و بر این باور است که مستند او نه چند روایت و یا آیه، بلکه فهم مؤمنان مسلمان در طی قرون گذشته است. او بر احکامی مانند وجوب قتل مرتدّ تأکید میکند که مورد اتفاق غالب فقهای شیعه است و وجود چنین احکامی را شاهد بر فهم خود از گفتمان اسلامی میداند.
- عدم تناسب فرم ارائه با اهمیت مدعی
غالب منتقدان از فرم ارائه سروش ناراضی بودند و آن را متناسب با اهمیت نظریه نمیدانستند. سروش به جای آنکه چنین بحث مهمی را در قالب یک یا چند مقاله منتشر کند، آن را در یک ارائه با بیانی آشفته و نامنسجم طرح کرد و راه بر بسیاری از نقدهای جدی بست. از طرفی او در ارائه خود از تعابیری دوپهلو استفاده کرده و در برابر انتقادات به سویه دیگر سخن خود تأکید میکند و راه بر شکلگیری گفتگو میبندد.
از طرفی به نظر منتقدان سروش، وی قواعد ارائه علمی را رعایت نکرده است و محتوای بحث او بسیار سویهدار و یکجانبه طرح شده است. سروش به آراء مخالفان نظریه خود عنایتی ندارد و استدلالهای رقیب را بررسی نمیکند. این در حالی است که تئوری دین و قدرت یک نظریهپردازی بدیع و تازه نیست. موضوعی است که پیش از این توسط اندیشمندانی ارائه شده و در برابرش آراء مخالفی طرح شده و استدلالهایی بر علیه این تبیین از شکلگیری امر اسلام صورتبندی شده است.
- عدم توجه به تبعات نظریه
در نظر منتقدان سروش یک فرد دانشگاهی نیست که خطوراتی از ذهنش را در محفلی علمی واگوید و در همان حوالی چند نفری حرفهای او را بشنوند و نقد و نظری صورت بگیرد و پرونده سخن بسته شود. سروش یک روشنفکر محبوب و پرمخاطب است که حتی مخالفان او نمیتوانند از کنار آرائش به سادگی عبور کنند. به همین خاطر برای برخی مخاطبان سروش قابل پذیرش نیست که او در دوران ظهور داعشها و گرایشات خشونتطلب در میان مسلمانان، همان خشونتها را در یک تئوری به شخص پیامبر نسبت دهد. به زعم این دسته از منتقدان سروش، وی هر چند از کلمه خشونت استفاده نکرده است، ولی برآیند سخنان او به تئوریزه کردن خشونتی میانجامد که امروز چهره اسلام را در نظر جهانیان ناپسند جلوه میدهد.
هر چند سروش در جلسات گفتوگو و در دفاعیههایی که مرقوم داشته، از این نقد پاسخ داده و دامن خود را از چنین قصدی پاک دانسته است. سروش اصرار دارد که مخاطبانش او را تنها در مقام تبیین پدیده دین بنگرند و از چنین قضاوتهایی پرهیز کنند. اما منتقدان در برابر، برآیند تعابیر او و نه معنی لفظی واژگانش را به وی یادآور میشوند که تصویری خشن از قرآن و پیامبر را در ذهن مخاطب ترسیم میکند.
علاوه بر این محورهای اساسی، برخی انتقادات دیگر هم از جانب منتقدان مطرح شده است؛ برخی بر سروش خرده گرفتند که او پیش از این گوشههای ناهمخوان با طبع انسان امروز، مثل برخی از احکام جزائی، را در زمره عرضیات دین قلمداد میکرد؛ عرضیاتی که بیشتر از بیرون و در اثر جبر زمانه و موقعیت جغرافیایی صدر اسلام به شریعت اضافه شدهاند. حال همان عرضیات در حکم اساس دعوت و خصیصه پیامبری رسول خدا فرض شده و تکیهگاه سروش در نظریهپردازی تازهاش شدهاند.
سروش در مقام پاسخ به این نقد، شدّت عمل پیامبر را متّکی به ولایت نبوی او میدانست؛ ولایتی که از جانب خداوند به شخص او تفویض شده و هیچ کس جز او سزاوارش نبوده و نیست. به زعم سروش این ولایت، ذاتی ذاتی دین است و بعد از این ولایت است که اسلام آغاز میشود.
از مرور پاسخهایی که عبدالکریم سروش به منتقدانش داده است، این نکته به خوبی روشن میشود که او نمیخواهد در نگاه مخاطبانش به عنوان یک دشمن دین و دیانت شناخته شود. سروش خود را تنها نظریهپردازی معرّفی میکند که قصدش تبیین بهتر پدیده دین است و هیچگاه در پی خدشهدار کردن تصویر پیامبر و قرآن در نگاه مخاطبان خود نبوده و نیست.
سکوت بزرگان حوزه، دفاع نواندیشان و دانشگاهیان
آنچه در مرور انتقادات به وضوح رخ مینماید، سهم روشنفکران و نواندیشان در دفاع از تصویر رحمانی اسلام در برابر تئوری دین و قدرت عبدالکریم سروش است و سهم این طیف از متفکران و تحصیلکردهگان که عمدتاً در خارج از ایران به سر میبرند و از حیث سیاسی مخالف جمهوری اسلامی محسوب میشوند،[10]در نقد نظریه دین و قدرت بسیار بیشتر از مؤسسات و مراکز تخصصی حوزوی بوده که یکی از وظائف آنها پاسخگویی به شبهات بوده است. این ادعا با مقایسهای اولیه میان واکنشهای حوزویان و نواندیشان و قشر دانشگاهی ایران به خوبی دانسته میشود. مفصّلترین یادداشتهای حوزویان، از جمله یادداشت ابوالقاسم علیدوست، در قیاس با تلاشهای پیگیرانه نواندیشان و دانشگاهیانی مانند محسن کدیور و حسن انصاری ناچیز مینماید. نکته دیگر شیوه های پاسخگویی حوزویان بوده که عمدتاً مبتنی بر رویکردهای جدلی بوده است. با توجه به وجود مراکز متعدد الهیاتپژوهی و فلسفهپژوهی در حوزه علمیه قم و حضور بسیاری از اهل اندیشه و قلم، توقع میرفت که با طرح مسألهای در این حد بنیادین، آن هم از سوی نویسندهای که فضای فکری و فلسفی ایران معاصر به او بسیار توجه دارد، سکوت بزرگان حوزه و قصور کنشهای مراکز حوزوی نسبت به اهمیت موضوع به دور از مصلحت دین و معرفت دینی است.
هر چند باید ریشههای این رویکرد حوزه علمیه قم را در منظری کلّیتر بررسی کرد؛ عبدالکریم سروش در سالهای گذشته منازعه ای دیرینه با مراجع و بزرگان طراز اول حوزه علمیه قم داشته و نقدها و دفاعیههای کسانی مانند آيات مکارم شیرازی، سبحانی، آملی لاریجانی و جوادی آملی و… در حافظه فرهنگی و فکری ایران معاصر ثبت شده است. بر اساس این سابقه، توقع واکنشی متناسب با طرح سروش از جانب ایشان میرفت. خصوصاً، همانطور که در ادامه اشاره خواهد شد، محتوای بحث سروش قرابتی با نظریات دینشناسانه رایج در حوزه شیعی معاصر دارد. میتوان با کمی مسامحه و سهلنگری، جریانات موجود در حوزه را به چهار رویکرد تقسیم کرد: رویکرد سنتی، رویکرد هویتگرا، رویکرد سیاسی/ انقلابی و رویکرد معرفتی.
رویکرد سنّتی که طیف عظیمی از مراجع و اساتید و بدنهای نه چندان پرتعداد از طلّاب را در خود دارد، عمدتاً نسبتی با مسائلی از این قبیل و منازعات فکری و کلامی به این سبک نداشته و و مشغول به دروس معهود در حوزه هستند و رسالت خود را تداوم مسیر سلف صالح ترسیم می کنند.
رویکرد هویّتی در حوزه در تلاش برای حفظ شعائر بوده و مادام که مخالفان به سمت و سوی شعائر و نقاط هویت بخش تعریضی نداشته باشند، این رویکرد اعتراض و واکنش خاصی ندارد. هرچند میتوان در مقام نظر این رویکرد را از سایر جریانات حوزوی جدا کرد؛ اما در عمل هیچ عنصری به اندازه عناصر هویّتی نمیتواند حوزه را به تکاپو وادارد. نوبت پیشین که عبدالکریم سروش در رابطه با شفابخشی ائمه و برخی از اهل منبر حرفهایی را در سخنرانیها و مکتوبات خود مطرح کرد، واکنشهایی گستردهتر از این نوبت را شاهد بودیم.[11]درست است که جریان هویتگرا نقشی پررنگ در الهیات و کلام حوزه علمیه دارند. اما از آنجا که اولویت اصلی این گروه شعائر و عناصر هویتبخش به مذهب است، دلمشغولی کلامی ایشان هم مصروفِ پاسخ به شبهات وهّابیت میشود و عنایتی به مباحث دیگر در حوزه دینشناسی و الهیات عقلی ندارند.
رویکرد سیاسی و انقلابی نیز که دارای قدرتی بیبدیل در حوزه است، متمرکز بر پروژه سکولاریسم حوزوی و سیاسی و به سایر حوزه های الهیاتی در سالهای گذشته کمتر توجهی داشته است. پژوهشکدههای متعدّدی را میتوان ذکر کرد که گروههای تخصصی فلسفه و کلام دارند که در قبال نظریه دین و قدرت هیچ حرکت جدّی و ثمربخشی را آغاز نکردند. حسن انصاری قمی در سایت و کانال تلگرامیاش درسگفتارهایی را آِغاز کرد تا با بررسی ریشهای مدعیات عبدالکریم سروش، کسریهای تئوری او و دلائل ناکامی نظریاش را بررسی کند. او به بهانه ورود کسی چون سروش به حوزه تخصصی وی که سیرهپژوهی و تاریخ اسلام است، فرصت را غنیمت شمرد تا یافتههای سالهای تحصیل و تحقیقش را با مخاطبان در میان بگذارد و از آنچه به باور خودش تصویر پیامبر رحمت است دفاع کند. اما در گزارشاتی که جستجوهای اینترنتی در اختیار میگذارد، حتی به یک مورد از چنین اقداماتی در حوزه قم برنمیخوریم.
به نظر میرسد که سکوت حوزه از سویی درگیر دلمشغولیهای خاص جریانات حوزوی است و از سویی دیگر یکی از احتمالات اینست که بزرگان، اعم از مراجع وقت و اساتید طراز اول، آنچنان از تحوّلات فکری جاری در محافل علمی و رسانههای فرهنگی و فکری باخبر نمیشوند و واسطه ها و افرادی که تحولات را به ایشان گزارش می کنند، نسبت به نظریه دین و قدرت حساسیت ویژه ای نداشته اند. همچنین میتوان به این کبرای نسبتا قدیمی اشاره کرد که به مثابه یک اصل بر مواجهه حوزویان با مخالفان حاکم است: «باطل به ترک ذکرش از میان خواهد رفت». شاید در نظر برخی از بزرگان امثال عبدالکریم سروش نباید در ذکر و سخن ایشان محلی از اعراب بیابند و اینگونه و با نادیده انگاشتن وی اثرش را خنثی و او را از خاطره مخاطبان خود پاک خواهند کرد.
البته در رابطه با کنش ضعیف و کمصدای حوزه در قبال تئوری دین و قدرت، میتوان احتمال دیگری را هم در نظر گرفت. اگر از آن تعابیر تند سروش در نشست اول حلقه دیدگاه نو بگذریم که با زبان نرم و محافظهکار وی در نشست دوم و دفاعیههایش اصلاح شد، سروش چیزی نمیگوید که آنچنان از لحاظ معرفتی در برابر مواضع الهیاتی مرسوم و رایج در حوزه باشد. اینکه پیامبر اعمال قدرت میکرد و این اعمال قدرت ناشی از ولایت او بر جانها بود، سخنی نیست که به جایی از نگرش دینشناسانه حوزه بربخورد. بسیاری از بزرگان حوزه اسلام را در سایه قدرت و نسبت آن با سیاست فهمیدهاند. امام خمینی حتی بسیاری از عبادات اسلام را سیاسی و در راستای قدرت اسلامی میدانست؛ چه رسد به اخلاق اسلامی.[12] هر چند تعریف ایشان و سایر علمایی که اسلام را بر پایه قدرت سیاسی تفسیر میکنند از قدرت به معنی منفی آن نیست. ولی سروش هم قدرت پیامبر را قدرتی منفی نمیداند و بارها بر این مهم تأکید میکند که نباید قدرت را پلید تفسیر کرد. وی بر عرفا خرده میگیرد که قدرت را یکسره تباهی دانستند. به زعم وی قدرت مثبت سازنده است و او پیامبر را از این قدرت برخوردار میدانست.
هر چند اثرگذاری این عامل معرفتی در کنش کمرنگ حوزویان در قبال تئوری دین و قدرت آنچنان جدّی به نظر نمیرسد. اما توجه به آن نکتهای مهم را پیشاروی آینده پژوهشی حوزه قرار میدهد؛ به هر حال حوزه باید مرزهای مواضع بزرگان و فقهای شیعه را در این موضوع با نگرشهای جدید در رابطه با نسبت میان اسلام و قدرت مشخص کند. عبدالکریم سروش صدایی از این همه پژوهش و فرضیه است که در محافل غربی به جدّیت پیگیری میشود.
به هر روی حوزه میتوانست از فرصت پیشآمده کمال بهره را ببرد و داشتههای خود را در موضوع مورد بحث در سلسلهجلسات علمی، کنفرانسها و کرسیهای نظریهپردازی عرضه کند.
جمعبندی
عبدالکریم سروش با ارائه تئوری دین و قدرت پا در مسیری نهاد که متفاوت از آنچه تا به حال دنبالش میکرد. او در پی تبیین این مهم بود که چگونه قدرت بر شکلگیری امر دینی و معرفت دینی اثر میگذارد و در خلال پژوهش خود پیرامون اسلام، سهم اصلی را در شکل گیری نهاد این دین به قدرت پیامبر بخشید. سخنان او که در دو نشست در حلقه دیدگاه نو ارائه شده بود، با واکنشهای بسیاری از جانب نواندیشان مسلمان، دانشگاهیان و حوزویان مواجه شد. علیرغم واکنشهای شدید نواندیشان مسلمان، که پیش از این با سروش در یک فهرست قرار میگرفتند، حوزویان آنچنان در نقد او نکوشیدند. جز دو سه یادداشت مفصل و چند یادداشت کوتاه و بعضا غیررسمی، حرکت بنیادین و علمی مناسبی از جانب بزرگان و مراکز پژوهشی حوزه سر نزد. عدم اعتنای بزرگان و دلمشغولی جریانات حوزوی به عناصر هویتبخش و سیاسی، باعث شد تا بار دیگر فرصتی مناسب برای عرضه مبانی و آراء الهیاتی حوزه در فضای فکری کشور و جهان از دست برود.
[1] . دانشآموخته حوزه علمیه قم، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه دین.
[2] . حلقه دیدگاه نو، نام یک محفل مجازی است که توسط تنی چند از ایرانیان ساکن تورنتو اداره میشود.
[3]. این جلسات در کانال تلگرامی و سایت شخصی عبدالکریم سروش بارگذاری شدهاند.
[4] . نقد آیتالله علیدوست به تئوری دین و قدرت در ۲ اسفند ۱۳۹۹ در سایت رسمی خبرگزاری حوزه منتشر شد و پاسخ عبدالکریم سروش به ایشان نیز در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ در کانال تلگرامی سروش و سایت خبرگزاری حوزه منتشر شد.
[5] . رجوع شود به نامه حجتالاسلام فاضل میبدی به سروش در پی تئوری دین و قدرت؛
[6] . «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم…»
[7] . نقدهای حسن انصاری قمی در سایت دائره المعارف بزرگ اسلام و در کانال تلگرامی شخصی او متنشر شده است.
[8] . نقد آیتالله علیدوست به تئوری دین و قدرت در ۲ اسفند ۱۳۹۹ در سایت رسمی خبرگزاری حوزه منتشر شد و پاسخ عبدالکریم سروش به ایشان نیز در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ در کانال تلگرامی سروش و سایت خبرگزاری حوزه منتشر شد.
[9] . در خبرگزاری مهر به تاریخ ۱ بهمن ۱۳۹۹، گزارش مفصلی از واکنشهای سایر اساتید به تئوری دین و قدرت منتشر شده است.
[10] . محسن کدیور، یاسر میردامادی، حسن یوسفی اشکوری، عدنان فلاحی و تنی چند از نواندیشان مسلمان در پروندهای که سایت زیتون از دیماه ۱۳۹۹ در ارتباط با تئوری دین و قدرت عبدالکریم سروش گشوده است، مقالاتی مفصل و محققانه منتشر کردهاند.
[11] .عبدالکریم سروش در آغاز شیوع ویروس کووید ۱۹ در چند سخنرانی به رویکرد شیعی به ائمه و ضعف منابع روایی و برخی از اهل منبر انتقادات تندی کرد و پاسخهای متعددی از جانب حوزویان به سخنان او منتشر شد.
[12] . بروجردی، اشرف، «اصول اخلاقی سیاسی امام خمینی»، وبسایت پرتال امام خمینی، ۱۹/۱۰/۱۳۹۷.