حوزه علمیه در معرض آکسفورد و واتیکان شدن
حسین قاسمی فرد
درآمد
آبان ماه گذشته حوزه علمیه قم با همکاری چندین نهاد دیگر، فراخوان پیادهروی خانوادگی طلاب را در روز جمعهای اعلام کرد و همزمان از عموم طلاب دعوت کرد تا در این پیادهروی خانوادگی شرکت کنند. همین فراخوان بهانهای شد برای طرح و یادداشت مسئلهای که توجه به آن از سوی طلاب، روحانیت و مسئولان حوزوی، امری ضروری به نظر میرسد.
سیره طلاب، روحانیان و علمای بزرگ اسلام در طول تاریخ، حضور در بین مردم و همراهی با آنها بوده است. این رویکرد نهتنها امری اتفاقی یا معطوف به روحیات شخصی، بلکه از روی ضرورت و تکلیف در دامنه وسیع فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی و حتی اقتصادی و معیشتی روی داده است. تاریخ شیعه پس از غیبت کبری مشحون از ایثارگریهای علما و روحانیانی است که جان و مال خود را برای دفاع از مردم و امنیت آنها فدا کردهاند.
مردم ارتباط تنگاتنگی با طلاب و روحانیان داشتهاند و روحانیان در بستر این ارتباط از جایگاه ویژه و قابلتوجهی در جامعه و در میان مردم بهرهمند بودهاند؛ بهطوری که برای حل اکثر مسائل و اختلافات خانوادگی، محلی، اجتماعی و سیاسی به آنها مراجعه میکردهاند. علمای بزرگ و مراجع تقلید نیز با مردم در ارتباط مستمر بودهاند. نتایج حضور روحانیت در ساحات مختلف زندگی مردم بسیار شگفتانگیز و مؤثر بوده و بر هیچکس پوشیده نیست.
پیروزی انقلاب اسلامی که رهبری اصلی آن بهعهده روحانیان بود، معلول ارتباط و اعتماد معنادار مردم و این قشر از جامعه بوده است. بیشتر مبارزان انقلاب اسلامی پایگاه نفوذی در بین مردم داشتند و علاوه بر مبارزه مشغول به تبلیغ و اقامه نماز جماعت در مساجد شهر بودهاند. آیتالله خامنهای، آیتالله شهید مطهری، شهید باهنر، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله طالقانی و دهها شخصیت حوزوی و مبارز در مساجد تهران و سایر شهرها مشغول تبلیغ و هدایت عمومی مردم بودهاند و امام خمینی نیز با اتکا به همین مبارزان و مردم توانست انقلاب اسلامی را هدایت و رژیم قدرتمند شاه را درهم بشکند.
اما در زمان کنونی بهویژه پس از انقلاب اسلامی، روحانیت در حال فاصله گرفتن از بدنه جامعه است و این موضوع حتی در شهر قم بهوضوح قابل مشاهده است. این رویکرد در حال حاضر توسط طلاب و روحانیان در حال افزایش است و بدتر از آن دامن زدن مسئولان و تصمیمگیران حوزوی به این انزوای اجتماعی است. در ادامه بهطور مختصر به علل انزواطلبی طلاب و روحانیان و فاصله گرفتن از مردم اشاره میگردد.
۱. عوامل انزوا
۱-۱. مسبب اصلی مشکلات مردم
تا یکی دو دهه پیش روحانیان بهطور سنتی در مساجد و محلاتی زندگی میکردند که مرجع دادرسی مشکلات مردم بودند، اما در حال حاضر به نظر مردم روحانیت مسبب اصلی مشکلات معیشتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. مردم حوزههای علمیه، روحانیت و علما را رهبران و تئوریپردازان و مدافعان انقلاب اسلامی میدانسته و بهطور طبیعی نارساییها و مشکلات چند دهه اخیر را متوجه این قشر میدانند. اینکه واقعاً روحانیت چهمقدار در دامن زدن به مشکلات فعلی کشور سهیم بودهاند از حوصله این یادداشت خارج است، اما سؤال اصلی این است که چرا طلاب و روحانیون در این رویارویی بهجای مواجهه صحیح و توجیه منطقی مردم و احیاناً پذیرش اشکالات، به انزواگرایی و بلکه انزواطلبی روی آورده است و این رویکرد حتی در سیاستها و برنامههای حوزههای علمیه مشهود است؛ چنانچه شواهدی بر این مدعا در ادامه خواهد آمد. البته طلاب و روحانیان نیز انسان هستند و آستانه صبر آنها محدود است؛ از این رو این معضل باید از طریق بسط عدالت اجتماعی و ارتقای کارآمدسازی نظام اسلامی صورت گیرد.
۲-۱. فقدان امنیت جانی
روحانیان در طول تاریخْ مخالفان سنتی خود را داشتهاند و این تقابل گاه تا حد ستاندن جان آنها پیش رفته است، اما در مقایسهٔ ده سال گذشته با دهههای هفتاد و هشتاد، بهراحتی میتوان اذعان نمود که قشر روحانیت شاهد حملات فراوان از سوی برخی بوده است؛ بهطور مثال طی ده سال اخیر چندین روحانی در تهران، همدان، قم، مشهد و… مجروح شده و یا به شهادت رسیدهاند. این امر منجر به فاصله گرفتن روحانیان از مردم عادی گشته و حتی برخی برای حفظ جان خود در مناظر عمومی، با لباس غیررسمی حاضر میشوند و یا مجبورند چشم خود را بر روی ناهنجاریها و منکرات ببندند. همین امر موجب ان شده که ارتباطات اقشار مختلف مردم با روحانیان به حداقل برسد. دیگر مردم با روحانیان زندگی نمیکنند، بلکه صرفاً در برخی از اماکن نظیر زیارتگاهها آنها را با لباسهای رسمی میبینند.
۳-۱. فقدان امنیت روانی
یکی دیگر از علتهای فاصله گرفتن و انزوای روحانیت در محیطهای عمومی، افزایش ناهنجاریها، بزهها و منکرات است. بهطور مثال بسیاری از روحانیان حاضر نیستند در پارکها با لباسهای رسمی همراه با خانواده حاضر شوند و علت این امور میتواند گسترش رفتارهای خارج از عرف و شرع نظیر تمسخر، موسیقی غیرمجاز، نداشتن پوشش مناسب و… باشد. از این رو روحانیان بهدلیلِ نداشتن امنیت روانی و آرامش و آسایش، یا قید این اماکن را میزنند و یا در صورت حضور شاهد جنگ روانی و ناراحتی خواهند بود.
۴-۱. تنزل مرجعیت اجتماعی
روحانیت در دهه پنجاه شمسی در اوج محبوبیت و مرجعیت اجتماعی قرار داشت. پس از انقلاب اسلامی این محبوبیت روزبهروز کاهش پیدا کرد تا حدی که در حال حاضر بسیاری از مردم در شهرها، نه روستاها، یا برخورد سلبی و انتقادی با آنها دارند و یا در بهترین حالت با بیاعتنایی توأم با بیاحترامی از کنار آنها عبور میکنند و در جمعهای خود عامل مشکلات کشور در چند دهه اخیر را این قشر میدانند. در گذشته روحانیان بهمثابه پدر روحانی شهر یا روستا قلمداد میشد، اما در حال حاضر بیشتر بهعنوان قیّم سیاسی تلقی میشود.
۵-۱. گرایش به مناصب دولتی و حکومتی
گرایش به مناصب دولتی در ایران اتفاقی شایع بوده و طرفداران فراوانی دارد. این امر مرتبط با دلایل مختلفی از جمله امنیت شغلی و معیشتی و جایگاه اجتماعی آن است. روحانیان فراوانی نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مناصب حکومتی شدند و این مسئله منجر به فاصله آنها از بدنه اجتماع گردید. این گرایش در بین روحانیان دلایل متعددی میتواند داشته باشد؛ از جمله اینکه برخی از مناصب مختص روحانیان است؛ مانند اعضای فقهای شورای شورای نگهبان، بسیاری از مناصب مهم دستگاه قضا دستگاه قضا، نمایندگی ولیفقیه در نهادهای نظامی، ادارات و وزارتخانهها، ائمه جمعه و…، داشتن حقوق ثابت و مکفی، احساس امنیت روانی و پایگاه اجتماعی در محل کار، و نیز بهرهمندی از امکانات رفاهی و معیشتی فراوان.
به هر مقدار که این قشر وارد مناصب حکومتی میگردد، به همان اندازه از متن مردم فاصله میگیرد. چنین شخصی دیگر نمیتواند تحلیل جامع و کاملی از اجتماع داشته باشد. روحانی منبری و امام جماعت، تبدیل به روحانی پشتمیزنشین میشود و دیگر نمیتواند مطالبات بهحق مردم در کف جامعه را مدیریت و از دولت طلب نماید.
۶-۱. افزایش تبلیغات غیرواقعی و مسموم علیه روحانیت
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دشمنان برای از بین بردن مرجعیت اجتماعی روحانیت دستبهکار شدند و از هر کاری که منجر به این اتفاق باشد دریغ نکردند. از اقدامات جاری، دامنهدار و دائمی دشمنان انقلاب اسلامی تبلیغات و شایعات دروغین علیه این قشر بوده و یکی از سیاستهای شبکههای ماهوارهای و عوامل آنها در فضای مجازی دامن زدن به همین افتراها بوده است؛ بهطوری که در حال حاضر کمتر کسی باور میکند که اکثریت روحانیان زیرخط فقرند و بسیاری از آنها از داشتن ضروریات زندگی محروماند.
حفظ عزت نفس از سوی آنها، مناعت طبع و قناعت مالی، از جمله این عوامل است، اما یکی از عوامل آن همین انزواطلبی و فاصله اجتماعی است که از سوی روحانیت با مردم پدیدار شده است.
۲. برخی از اقدامات انزواطلبانه حوزه علمیه قم
همانطور که اشاره گشت، در طول سالیان گذشته فاصله مردم با روحانیان روزبهروز در حال افزایش است و این در حال تبدیل شدن به گسستی اجتماعی است.
همزمان با فاصلهگیری اجتماعی روحانیت از مردم در طول دو دهه گذشته، تصمیمات و سیاستهای غلطی توسط مسئولان حوزوی انجام گرفته که منجر به افزایش این اتفاق شده است. در ادامه بنا بر اقتضا، به بخشی اندک از این اقدامات اشاره میگردد:
۱-۲. انتقال به پردیسان
در ابتدای دهه هشتاد حوزه علمیه قم طرحی را به اجرا گذاشت که طی آن اکثر مراکز تخصصی حوزوی به حاشیه شهر قم یعنی پردیسان منتقل شود. بهدلیل فاصله این مراکز با مرکز شهر تصمیم بر آن شد که خانههای سازمانی نیز در کنار آنها ساخته شود تا تردد طلاب با این مراکز تسهیل گردد. این مکان در شهرک فعلی پردیسان جانمایی شد، غافل از اینکه این طرح خواسته یا ناخواسته الگویی از شهر علمی آکسفورد بود، آن هم در حالی که حوزه علمیه قم نهادی صرفاً آموزشی نیست و حیات آن در ارتباط مستمر با بدنه اجتماع و گریز از انزوا است، به خلاف شهر دانشگاهی آکسفورد که تعلیم و آموزش بر ابعاد تربیتی دانشجویان غلبه دارد.
اکثر طلاب ساکن قم برای ادامه تحصیل باید به مراکز آموزشی حوزوی پردیسان مراجعه میکردند و چون این مراکز با شهر فاصله داشت و تردد سخت بود، بهناچار ساکن مجتمعهای طلابی میشدند که بیشتر شبیه خوابگاههای متأهلی بود و بسیاری از زیرساختهای آموزشی و رفاهی نظیر مدارس، فروشگاهها و وسایل نقلیه عمومی در آنها تأمین نگردیده بود. مسئولان وقت حوزوی با اعطای تسهیلات به طلاب و تشویق به خرید خانههای سازمانی کمکم بسیاری از آنها را ساکن پردیسان کردند و با این سیاست غلط با شعار اینکه طلاب صاحبخانه شوند، بین این قشر و مردم قم فاصله انداختند. حتی صاحبخانه شدن برخی از طلاب منجر به عدم مراجعت بسیاری از آنها به شهرهای خود شد و در حال حاضر بسیاری از مساجد و حسینیهها در سراسر کشور بدون امام جماعت و مبلغ است. به هر روی در حال حاضر در شهر پردیسان بیش از ده هزار واحد مخصوص طلاب ساخته شده است.
۲-۲. شهرک مهدیه
این شهرک مخصوص طلاب است. صدها واحد مسکونی در این شهرک وجود دارد. تنها طلاب و اساتیدی میتوانند در آنها سکونت کنند که سوابق آموزشی، تبلیغی، فرهنگی و پژوهشی خوبی داشته باشند؛ این یعنی اکثر طلاب ساکن در این شهرک نخبهاند، اما بهدلیل سکونت در این منطقه خاص بسیاری از آنها با مردم عادی ارتباط کمی دارند. در این شهرک همه امکانات رفاهی وجود دارد و اکثر صاحبان مشاغل و فروشگاهها از طلاب هستند و همه این امور موجب میشود تا طلاب ساکن در شهرک مهدیه کمترین ارتباط را با مردم عادی داشته باشند.
وضعیت حملونقل در این شهرک نیز جالبتوجه است؛ طلاب ساکن در این شهرک دو دستهاند: آنها که وسیله نقلیه دارند و با خودروهای خود در محل کار حاضر میشوند و آنها که وسیله نقلیه ندارند و با سرویسهای مخصوص طلاب به مدارس خود میروند که در هر دو صورت و در مسیر رفت و برگشت، ارتباطی با مردم عادی ندارند.
جالبتر اینکه حتی خانوادههای طلاب نیز بیش از طلبهها از بدنه جامعه و مردم عادی دور هستند؛ مثلاً فرزندان طلاب در مدارسی حاضر میشوند که همه دانشآموزان مدرسه از فرزندان روحانیان هستند و همسران طلاب نیز اکثراً تنها با همسران طلاب ارتباط دارند. تأسفبارتر از همهٔ این موارد، احساس رضایت و آرامش طلاب از مکانهای اینچنینی بهدلیل فقدان هنجارهای اجتماعی و وجود امنیت روانی است.
۳-۲. اجتماعات حوزوی
چند سالی است که حوزههای علمیه با همکاری سایر نهادهای فرهنگی به طلاب و خانوادههای آنها فراخوان میدهد و از آنها میخواهد در کوهپیمایی یا پیادهروی مخصوص طلاب و خانوادههای آنها شرکت کنند و جوایزی را نیز در پایان به برخی از حاضران اهدا میکند. اخیراً نیز پیادهروی خانواده طلاب در شهر قم برگزار شد و بهانهای برای نگاشتن این یادداشت شد. ظاهر این اتفاق امر پسندیدهای است؛ چرا که صدها طلبه همراه با خانوادههای خود در صبح جمعه در فضایی بانشاط اقدام به پیادهروی کردهاند و این امر موجب افزایش نشاط و روحیه طلاب و خانوادههای آنان میگردد و در سلامتی آنان نیز تأثیر فراوانی دارد، اما در پسِ این ماجرا اتفاقاتی رقم میخورد که اثر خود را در سالهای آینده میگذارد و آن زمان دیگر نمیتوان مشکلات را بهسرعت اصلاح کرد و دهها سال طول میکشد تا به شرایط قبلی بازگردد؛ دقیقاً مانند سیاست کاهش فرزندآوری در دهه هفتاد که در ده سال کاری با جمعیت کشور کرد که چند دهه طول میکشد تا به شرایط قبلی بازگردیم.
پیش از جمعبندی خوب است به برخی از آمارهای قم بهعنوان شهری مذهبی اشاره شود که با انزوای روحانیت ارتباط مستقیم دارد؛ قم شهری است که ۸۵ هزار روحانی در آن زندگی میکند، اما ۵۰ هزار معتاد دارد. ۳۰ درصد مردم قم بهجای تلویزیون از ماهواره استفاده میکنند و ۳۷ درصد از بانوان فاقد حجاب فقهی، الگوی خود را شبکههای ماهوارهای میدانند. استان قم در امر طلاق در سال ۱۳۹۰ رتبه اول و در سال ۱۳۹۲ رتبه سوم را کسب کرد. بر اساس آمارها، بیشتر زندانیان این استان بهدلیل سرقت و در ارتباط با مواد مخدر به زندان افتادهاند. مناطق امینآباد، شیخآباد و قلعه کامکار خاستگاه سارقان و فروشندگان مواد مخدر است و در این محلات روحانیان کمتری زندگی میکنند.
جمعبندی
انزوای حوزه و روحانیت مسئلهای نیست که نیاز به اثبات داشته باشد. روحانیان و مسئولان حوزوی بهجای توجیه این اتفاق تلخ باید به فکر راههای تقویت و بازگشت به مرجعیت اجتماعی این قشر تأثیرگذار باشند. حوزه علمیه قم در حال تبدیل شدن به آکسفورد از حیث کیفیت سکونت محصلین و واتیکان از حیث منزلت اجتماعی است.
انزوای اجتماعی حوزه چالشی عمیق، تأثیرگذار و دردناک است. نویسنده نیز در مقام تحلیل عمیق و واکاوی همه جوانب انزواگرایی حوزه و روحانیت نبوده و یادداشت فعلی صرفاً با هدف هشدار نگاشته شد تا دلسوزان و صاحبان فکر با قلمفرسایی و برگزاری نشستها و همایشها راهکارهای موجود برای برونرفت از این گسست اجتماعی را ارائه نمایند. صرفنظر از آنچه پیشتر بیان شد، مبنی بر اینکه بخشی از این انزواطلبی تنها با کارآمدسازی نظام اسلامی خاتمه مییابد، میتوان بهصورت کلی برای مقابله با این معضل به راهکارهای ذیل اشاره کرد:
۱. ارتقای مهارتهای ارتباطی و اجتماعی طلاب
۲. پرهیز از اقداماتی که منجر به فاصله مردم و روحانیت میگردد؛ نظیر شهرکسازیها و پیادهرویهای خانوادگی طلاب
۳. ارتقای سطح بینش سیاسی و اجتماعی طلاب در پاسخگویی به پرسشهای مردم
۴. تشویق طلاب و روحانیان برای حضور در اجتماعات مردمی
۵. پیمایش دقیق از توانمندیها، دغدغهها و خواستههای طلاب با هدف توصیف وضعیت موجود از سوی مسئولان حوزوی
۶. ایجاد دغدغههای جدید اجتماعی برای طلاب با هدف شناسایی و پاسخگویی بیشتر به نیازهای جامعه
۷. شناسایی و معرفی حلقههای واسط بین دروس حوزوی و نیازهای جامعه با هدف پاسخگویی مناسب و متین به مردم.