امر به معروف و نهی از منکر حوزویان و واکنشهای مردمی[1]
دکتر علی اکبر هاشمی کروئی
مقدمه
مدتی است که هر از چند گاه کلیپی در فضای مجازی پخش میشود که در آن افرادی در برابر امر به معروف و نهی از منکر یک روحانی یا طلبه (یا فردی با ظاهری مذهبی) برخوردی بسیار تند از خود نشان میدهند. در این یادداشت تلاش بر این است که به بررسی و علتیابی این امر پرداخته شود.
امر به معروف و نهی از منکر را میتوان از زیباترین و پراهمیتترین واجبات شرعی دانست. این از آن رو است که این فرع دینی بهمعنای لزوم احساس مسئولیت فردی و اجتماعی هر مسلمان مکلف است؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) در حدیث «كُلُّكُم رَاعٍ و كُلَّكُم مَسْؤُولٌ عن رَعِيَّتِه»[2] بر مسئول بودن تکتک افراد جامعه تأکید میکنند. این مسئولیت چنان عمومیت دارد که دامنهاش همه افراد جامعه، مجموعه اجتماع و حکومت را در بر میگیرد. از آیه «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[3] برمیآید که معیار این مسئولیت در برابر دیگران که در امر و نهی جلوه میکند، «خیر» است. یعنی امر به معروف و نهی از منکر بهنیت و با هدف خیرخواهی برای دیگران و خیر رساندن به آنها واجب شده است.
پرسشی که باید به آن پاسخ گفت آن است که نهایت امر، نپذیرفتن امر و نهیِ آمران و ناهیان است، اما برخوردهایی با این همه تندی و توهین و خشونت، چرا؟ این همه خشم و نفرت از کجا میآید؟ به نظر نگارنده، پاسخ به این پرسش، با آسیبشناسی امر به معروف و نهی از منکر، دستکم از چهار جهت، ممکن میشود:
۱. امکان پذیرش این نوع امر و نهی از سوی توده مردم در دوران مدرن: آیا اساساً امر کردن دیگران به چیزی یا نهی کردنشان از آن در این دوره و زمانه امری ممکن و پذیرفته است؟
۲. روش امر و نهی: آمران و ناهیان چگونه امر و نهی میکنند؟
۳. محتوایِ (متعلَّقِ) امر و نهی: آمران و ناهیان به چه چیزی امر و از چه چیزی نهی میکنند؟
۴. عاملِ (مجریِ) امر و نهی: از نگاه مردم این آمران و ناهیان (بهطور خاص، روحانیان و طلاب) چگونه افرادی هستند؟
۱. پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی بودن امر به معروف و نهی از منکر در زمان ما
در جهت نخست، پرسش این است که در دوران مدرن با اقتضائات و لوازمی که دارد و ناگزیر همه جوامع را کموبیش در بر گرفته است، آیا امر و نهی افرادی در کوچه و خیابان که اغلب یکدیگر را نمیشناسند، مورد پذیرش و اقبال قرار میگیرد و فایدهای بر آن مترتب است یا خیر؟ اگر بله، در چه محدوده و موضوعهایی؟ هر موضوع یا رفتاری یا برخی از آنها؟ به نظر میرسد که برای بهروز کردن این مفهوم و تعیین مصادیق یا دستکم محدودهای که امر و نهی در آن پذیرفته است و مواردی که مورد پذیرش قرار نمیگیرند، و ورود در آنها مشت بر سندان کوفتن است، کاری انجام نگرفته است.
زمان کنونی را چه دوران مدرن بدانیم، چه پسامدرن و چه بعضی از جوامع را هنوز هم سنتی بدانیم، به هر ترتیب به نظر میرسد اصل مسئولیت اجتماعی و تذکر به دیگران در صورت مشاهده رفتار نابهنجار از آنها، در این عصر همانند گذشته امری پذیرفتهشده باشد. لزوم تذکر، نقد و اعتراض بر اساس تعهد اجتماعی و اخلاقی در عصر ما در حال تقویتشدن است و دامنهاش از ضرورت احساس مسئولیت در دایره انسانها و حکومت فراتر رفته، به حیوانات و طبیعت هم کشیده شده است. اما در عین حال مشاهده میشود که در عصر حاضر بر آزادی فردی، حریم خصوصی و حرمت انتخابهای شخصی حتی میان توده مردم ما تأکید زیادی میشود. بنابراین پرسش این است که توصیه، تذکر، و همچنین امر و نهی در چه اموری بهطور معمول پذیرفته میشود و در چه چیزهایی اغلب پذیرفته نیست. طبیعی است که نمیتوان در این باب بحث مصداقیِ جامعی انجام داد، چرا که مصادیق آن بیپایان و البته اختلافیاند، اما میتوان معیار یا معیارهایی ارائه کرد.
به نظر نگارنده، مهمترین معیار در پذیرفتنی بودن یا نبودن امر و نهی از سوی توده مردم، «فرهنگی بودن» است. اغلب آن چیزی که در فرهنگ عامه مردم نفوذ و رواج زیادی داشته باشد، در میان مردم «درونی» میشود و تخطی از آن را شایسته خود و دیگران نمیدانند و در نتیجه آن را هنجاری میدانند که در صورت لزوم هم در مورد آن به دیگران تذکر میدهند و هم تذکر دیگران را میپذیرند. حتی آن مقدار و بخشهایی از دین بیشتر مورد عنایت و رعایت قرار میگیرد که بهاصطلاح فرهنگی شده باشد؛ یعنی در فرهنگ غالب مردم جای گرفته باشد.
هر امر فرهنگی تا زمانی که در فرهنگ اکثر مردم و لایههای اجتماعی، جایگاهِ «فرهنگی بودن» خود را حفظ کند، پذیرفتنی بودنش محفوظ است. نتیجه اینکه امر و نهی در چیزی که فرهنگی نشده باشد و یا فرهنگی بودنش را به هر علتی از دست داده باشد، ادبار و در صورت تکرار و تأکید و اجبار، خشمِ تمام یا بخشی از جامعه را در پی خواهد داشت. بنابر این دیدگاه به نظر میرسد بهترین و مؤفقیتآمیزترین روش برای تبلیغ دین، فرهنگی کردن آن از طریق شناخت و بهکارگیری عوامل فرهنگساز است؛ از جمله فلسفه فرهنگ متکفل این بحث است. «فرهنگ دینی» از دل «دین فرهنگی» برمیآید. این روش از دو جهت بهترین است؛ اول اینکه در قیاس با روشهای دیگر «آرامترین» روش است و دیگر اینکه باز در قیاس با روشهای دیگر، پایدارترین و ماناترین نتیجه را در پی خواهد داشت.
۲. روش امر و نهی
اساساً پذیرش امر و نهی برای انسانها خوشایند نیست. بنابراین اگر خیرخواهی را بهعنوان هدف اصلی امر به معروف و نهی از منکر بپذیریم، لازم است آمر و ناهی تلاش کند کارش را بهگونهای انجام دهد که احتمال پذیرش آن بیشتر باشد؛ زیرا هدف خیر رساندن است، نه دل خنک کردن، یا انجام وظیفه صرفاً برای انجام وظیفه، و بدون توجه به امکان نتیجه دادن. چنانکه در فقه نیز احتمال تأثیر از شروط وجوب این فریضه دانسته شده است. بنابراین میتوان مدعی شد که امر به معروف و نهی از منکر بهخلاف دیدگاه رایج، واجبی نتیجهمحور است، نه صرفاً تکلیفمحور. این نگاه در تعیین محتوای امر و نهی و کیستی مجری آن نیز نقش دارد که در جای خود موردبحث قرار خواهیم داد. در اینجا به بیان یک نکته روشی که در پذیرش آن تأثیر دارد میپردازیم.
یکی از مهمترین مسئلهها در امر و نهی، رفق و مدارا است. امام خمینی معتقد است در باب امر به معروف و نهى از منكر، يكى از امور مهم، رفق نمودن و مدارا كردن است. «ممكن است اگر انسان بخواهد با شدّت و عنف از ارتكاب معصيتی يا ترک واجبى جلوگيرى كند، كارش از معصيت كوچک به معاصى بزرگ يا حتی ارتداد و كفر منتهى شود؛ در ذائقة انسان امر و نهى تلخ و ناگوار است و غضب و عصبيت را تحريک مىكند. آمر به معروف و ناهى از منكر بايد اين تلخى و ناگوارى را با شيرينىِ بيان و رفق و مدارا و حسن خُلق، جبران كند تا كلامش اثر كند و دل سخت معصيتكار را نرم و رام نمايد.»[4] با پذیرش این سخن و معیار قرار دادن آن، چنانکه در جامعه مشاهده میشود و در بیشتر این ویدئوها هم آشکار است، روش امر به معروفها و نهی از منکرهای شماری از روحانیان و طلاب از لحاظ روشی غلط است، چون با خشم و تندی همراه است.
3. متعلَّق امر و نهی
بیشترین چیزی که آمران و ناهیان روحانی و طلبه تذکر آن را به دیگران بر خود لازم میدانند، امور دینی است. در جامعه ما اغلب بر چه بخشهایی از دین تأکید میشود؟
آموزههای اسلام سه قسماند: عقاید (آموزههای نظری و معرفتی)، اخلاق (اعم از فردی و اجتماعی) و احکام. از جهت نظری و تقدم رتبی در بنای دین، عقاید مهمترین جزو دین است، ولی در مقام عمل و از جهت نتیجهای که از دین و دینداری مورد انتظار است، اخلاق مهمترین ثمره دین است. فروع دین و احکام آن، چیزی جز پوستهای برای محافظت از این دو جزو و محتوای اصلی دین نیستند. بیان این سخن برای کماهمیت جلوه دادن شرعیات نیست، بلکه از آن رو است که جایگاه هر بخش، کارکرد آن و در نتیجه میزان تأکیدی که شایسته و بایسته هر بخش است، مشخص شود.
در تفکر دینی حاکم بر برخی از روحانیان و طلاب، معیار اصلی دین و دینداری مقدار التزام به واجبات فقهی است. چنین تفکری از معارف و نیز التزام عملی به اخلاق عبور میکند و فقه و احکام فقهی را بر صدر مینشاند. غافل از اینکه اساس اسلام (انواعِ) توحید و ثمره عملیِ دین اخلاق است؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق.»[5] اگر پرسیده شود کدامیک از این دو از نظر دین اسلام گناهکارترند: یکی انسانی که کاملاً برهنه در خیابان راه میرود و دیگری پوشیدهای که اهل دروغ و غیبت و ریا و تهمت است، در پاسخ اغلب روحانیان و طلاب قاطعانه نفر اول را گناهکارتر میدانند و مستحق عذاب شدید الهی، و اگر هم نهی از منکری در میان باشد، نهی از منکر کردنِ نفر اول را لازمتر میدانند. به نظر میرسد اگر بهجای دروغ و غیبت و ریا و تهمت، اختلاسِ کاربهدستان از بیتالمال و تباهکنندگان حق و حقوق مردم را قرار دهیم، کفه دوم سبکتر هم میشود و کفه گناه انسان برهنه بیش از پیش سنگینتر میگردد!
این پاسخ -که دلالت آشکار دارد بر اینکه در تفکر، حساسیت و غیرتورزیِ دینی ما فقه بر اخلاق غلبه دارد و در خود فقه نیز احکام شخصیتر بر احکامِ پاسدار حقوق مردم غلبه دارد- بهصراحت با آنچه در متون دینی آمده است، مغایرت دارد. در این تفکر غالب در فرهنگ دینی ما، فقه صدرنشین است و اخلاق جایگاه دوم و شاید هم سوم را دارد. این وارونه کردن دین و نواختن شیپور از سر گشاد آن است که نوایی از آن برنمیخیزد، اما بهاندازه نواختن درست شیپور و یا شاید هم بیشتر، توان فرد را میگیرد؛ توانفرسایی بینتیجه. این نگاه شریعتزده و، در عمل، اخلاق را به فراموشی سپرده، بر محتوای امر به معروف و نهی از منکر ما نیز حاکم است.
بهعلت غلبه این تفکر است که روحانی ما اغلب فرع را چسبیده و اصل را رها کرده است و با عمل خود میگوید: «ترک واجب کرده و سنت بهجا میآوریم ترک حق را گفتهایم عادت بهجا میآوریم!» این دسته از آمران و ناهیان از حقوق پایمال شده و از دست رفته مردم توسط حاکمیت یا کسانی که در پناه حاکمیت هستند، چیزی نمیگویند؛ بر خلاف توصیه علی(ع) که «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا»؛ بر ظلمهای قدرتمداران نمیخروشند. درباره فسادهای شخصی و یا کلان وابستگان به حکومت سخنی بر زبان نمیآورند، جز در مواردی که بتوانند از این طریق مسئولان غیرخودی را بکوبند و از ناکارآمدیهایی که جان مردم را به لب رسانده حرفی نمیزنند. اعتراضی به بیعدالتیها و تبعیضهای روزافزون نمیکنند، اما تا دلتان بخواهد درباره پوششِ از جهت شرعی غیرکامل و موسیقی شبههناک غیرت میورزند و تذکر میدهند؛ چرا که این دو به مردم کوچه و بازار برمیگردد، ولی آن موارد پیشین به حکومت، و برای بسیاری از روحانیان و طلاب ما نظام اصالت دارد نه مردم؛ بهخلاف اندیشه علی(ع) که آشکارا بیان فرمود که نظام برایم ارزش (ذاتی) ندارد: «إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا»،[6] اما درباره مردم فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».[7]
اکنون پرسش این است که آیا از بیحجابی و موسیقی گناهی بزرگتر نداریم که اغلبِ امر به معروفها و نهی از منکرهای طلاب و روحانیان ما فقط در محدوده همین دو امر (بهویژه حجاب) است؟ یا اینکه برخی روحانیان ما در تشخیص اهم و مهم دینی به خطا میروند؟[8]
شهید مطهری بر پایه حدیثی از پیامبر اکرم(ص)، به وجود اهم و مهم در حرامها اذعان میکند و معتقد است خطر عدم تشخیص این امر میتواند حتی دامن مجتهد را نیز بگیرد و وی را به «اجتهادهای سوء» بکشاند و وی مستحب یا مکروهی را بر واجب یا حرامی مقدم کند. به نظر ایشان، این از انحرافهای بزرگی است که در جامعه اسلامی بهعلت تربیت غلط رخ داده است؛ بهگونهای که مردم بسا واجبهایی را ترک کنند و به مستحبها بچسبند و گاه «صدها حرام را فدای یک مکروه میکنند.»[9] کسانی که چنین تفکری دارند از شناخت درست معروف و منکر عاجزند و چون این شناخت از شرایط امر و نهی است، این افراد صلاحیت امر به معروف و نهی از منکر را ندارند.
۴. آمران و ناهیان
توده مردم چه نگاهی به طلاب و روحانیان دارند که تا دهان به امر و نهی باز میکنیم، تحقیر و توهین میشنویم؟ آیا همه این انسانهای خشمگین با دین و دینداری یا دعوت به آن مشکل دارند، یا مسئله چیزی دیگر است؟
به نظر نگارنده، مسئله چیزی دیگر است و اغلب افراد با آمران و ناهیان بیشتر مشکل دارند تا چیزهایی که به آن امر (مأموربهها) و یا از آنها نهی (منهیعنهها) میشوند. این مشکل چیست؟ از کجا ناشی میشود؟ و برای رفع آن چه باید کرد؟ بحث مفصل است و در اینجا تنها به یک مورد اشاره میکنم.
بحث پیشین آشکار کرد که آمران و ناهیان جامعه ما (از جمله و بهویژه برخی از روحانیان و طلاب) شماری از بزرگترین گناهان را که از جمله آنها فساد، تبعیض، رانت و ظلمهای حکومتی است رها کرده یا ساکتاند و یا در مواردی حتی توجیهگر و حامی هستند. این نگاه توده مردم است به روحانیت که در سالهای اخیر تشدید نیز شده است. بنابراین وقتی مردم درست یا غلط، مجموع روحانیت را نمایندگان و حامیان منکراتی بهغایت بزرگتر از مثلاً بیحجابی میبینند، طبیعی است که از آنها نهی از منکراتی کوچک و شخصی مانند حجاب را نپذیرند؛ آن هم با خشم و عصبانیت. کسی نهی از استعمال دخانیات را از معتادی قهار یا کسی که گمان میرود معتادی قهار یا حامی وی است نمیپذیرد؛ تا چه رسد که گمانش این باشد که فرد نهیکننده همچنین خود قاچاقچی است.
افزون بر امور سیاسی-اجتماعی، مردم عموماً روحانیان و طلاب را از جهت شخصی و خانوادگی نیز اغلب از خود بهتر و موفقتر نمیبینند تا امر و نهی آنها در وجودشان کارگر افتد. خلاصه اینکه از دید مردم مشتی بیعمل، طلبکارانه از ملت عمل میطلبند و این چیزی است که بیشتر انسانها آن را برنمیتابند. راستی مگر ما مثلاً به سخن گفتن اسرائیل در باب حقوقبشر از روی خشم نمیخندیم و از اینکه آمریکا ما را به نقض حقوقبشر متهم کند و به آن توصیه نماید، خشمگین نمیشویم؟ از این رو که آن دو را چون عامل نمیدانیم، فاقد صلاحیت میدانیم
نتیجه و پیشنهادها
الف. قدر متیقن از آیه ۱۰۴ سوره آلعمران این است که گروهی مشخص باید در اجتماع بهطور رسمی به این کار بپردازند. بر این اساس شاید بتوان گفت که تمامی کسانی که شایستگی این کار را ندارند، باید سکوت در پیش گیرند و کسانی مشخص برای این کار در نظر گرفته شوند که از شایستگی لازم برخوردار باشند.
ب. روحانیان و طلاب باید به اصلاح فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی خود، صنف خود و حکومت بپردازند و امر و نهی را از خود و حاکمیت آغاز کنند. در ادامه اگر توفیقی داشتند، یعنی هم خود تکانهای مثبت چشمگیری خوردند و هم به حکومت و حاکمان تکان مثبتی دادند، تازه حق دارند که نوبت را به مردم و خردهگناهان آنها برسانند و در این راه سخن بگویند. تنها در این صورت است که امکان موفقیت آنها بهواسطه فراهم بودن شرایط برای پذیرش نسبی مردم از آنها وجود دارد. این است یکی از اسرار سخن زیبای امام صادق (ع) که «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ».[10] ایشان دعوت کننده واقعی را کسی میداند که با عمل خود دعوت میکند، نه صرفاً با زبان. به نظر نگارنده، راهبرد اصلی همین است و چارهای جز این نیست، اما چون به احتمال زیاد این راهبرد آرمانی و دستنیافتنی تلقی میشود، چند راهبرد کوتاهمدت و دستیافتنیتر را برای بیشتر نمودن تأثیر امر به معروف و نهی از منکر بیان میکنیم:
۱. رعایت رفق و مدارا.
۲. توجه به زمینههای فرهنگی هر شهر و منطقه و شناخت دقیق و درست آن.
۳. در اولویت قرار دادن تلاش برای فرهنگسازی.
۴. رعایت الأهم فالأهم در تذکر.
۵. اهل عمل بودن آمران و ناهیان دستکم در چیزی که به آن امر یا از آن نهی میکنند و امور مشابه.
پی نوشت:
[1] دکتر سید علیاکبر هاشمی کروئی، دانشآموخته حوزه علمیه قم و دکتری فلسفه اسلامی.
لازم به ذکر است انتشار مطالب بیانشده در این یادداشت و سایر یادداشتها، به معنای پذیرش تمامی محتوای آن نیست. غرض پیرامون شنیدهشدن صداهای مختلفی است که میتوانند در عرصه راهبردی، توصیههایی برای اصلاح وضعیت موجود داشته باشند. پیداست که شرط اول برای رسیدن به بهترین راهکارها و عبور از وضع موجود به سمت مطلوب، امکان گفتگو و شنیده شدن تحلیلهای مختلف است. همین سیاست موجب شده است که پیرامون بستری برای نشر برخی ازایندست تحلیلها باشد. پیداست فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی هر نقد مکتوب و متقنی که در خصوص یادداشتهای منتشرشده داشته باشند، در راستای همین سیاست و در شمارههای آتی منتشر خواهد شد.
[2]. مجلسى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج۵، ص۵۱۵.
[3]. آلعمران، ۱۰۴.
[4]. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۱۱۷.
[5]. طبرسى، مكارم الأخلاق، ص ۸.
[6]. نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
[7]. نهج البلاغه، عهدنامه مالک اشتر.
[8]. و یا درست میفهمد، اما در عمل چون نمیخواهد هزینه بدهد، به فهم درستش پایبند نیست؟
[9]. مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۸۲.
[10]. کلینی، الکافی، ج۲، ص۷۸.
منابع
قرآن کریم.
کلیات سعدی.
خمینی، سید روحالله، شرح حديث جنود عقل و جهل، چاپ دوازدهم، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(س)، ۱۳۸۷ش.
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغه (للصبحي صالح)، چاپ اول، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، چاپ چهارم، قم، شريف رضى، ۱۳۷۰ش.
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافی، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، ۱۴۰۷ق.
مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، تصحیح و تحقیق حسين موسوى كرمانى و على پناه اشتهاردى، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانپور، ۱۴۰۶ق.
مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، چاپ ششم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴ش.