تبیین جایگاه عزاداری بر اهل‌بیت در فرهنگ شیعه

نشریات

مصاحبه با دکتر ابوالقاسم فنائی

تبیین جایگاه عزاداری بر اهل‌بیت در فرهنگ شیعه

محرم حسینی در مردادماه سال 1400 واقع شد. این حادثه مهم که فصل کنش‌گری فعال حوزویان است، بهانه شد تا موضوع مهمی با اساتید صاحب نظر در میان گذاشته شود و دیدگاه آنان در این خصوص واکاوی گردد. به صورت کلی در فرهنگ شیعه در مواجهه با جریان کربلا و واقعه سرخ عاشورا، دوگانه‌ای کلان قابل ره‌گیری است. عده ای در این میان اصالت را به معرفت و شناخت می‌دهند و بر این باورند که عاشورا را باید پلی برای شناخت اهداف والای امام حسین علیه السلام در وهله نخست و به کارگیری مشی حسینی در حیات فردی و اجتماعی در وهله بعد قرار داد و امر عزاداری در این میان ارزش اصیلی ندارد. عده ای دیگر اما نگاهی اصیل به خود مقوله عزاداری دارند و آنچه برای ایشان در مرتبه نخست اهمیت است، مقوله شور و محبت به سیدالشهدا علیه السلام و به صورت کلی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است و ای‌بسا در میان این شور و محبت عظیم، اهداف بلند حسینی چندان مورد توجه قرار نگیرد و به دنبال آن مشق رفتاری آن حضرت پژواک روشنی در حیات شیعه پیدا نکند.

برای مصاحبه از سویی سوالاتی تنظیم شد تا بتوان زوایای مختلف این مسئله را کاوید و استدلالهایی که می توان له یا علیه آن اقامه کرد شنید و از سوی دیگر به سراغ سه تن از اساتید و صاحب نظرانی رفتیم که پیشتر در این حوزه‌ سخن رانده‌اند و در عین حال دیدگاه‌های آنان در تبیین این مسئله و شاخ و برگ های آن، همپوشانی کامل ندارد؛ تا از این طریق مخاطب به فکر فرورود و نگاه مدنظر خود را از این میان اصطیاد کند.

قبل از ورود به متن مصاحبه‌های اخذ شده، ابتدا لازم است در خصوص جایگاه علمی اساتید مد نظر، نکات مختصری تبیین شود.

استاد ارجمند دکتر ابوالقاسم فنائی، دانش‌آموخته خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم است. ایشان فارغ التحصیل کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی از دانشگاه قم و نیز فارغ التحصیل کارشناسی ارشد و دکتری در فلسفه اخلاق از دانشگاه شفیلد انگلستان است. در میان تالیفات فراوان وی می توان به «افسون گل سرخ؛ کندوکاوی در تبیین اخلاقی واقعه کربلا»، «دین در ترازوی اخلاق: نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار» و «اخلاق دین‌شناسی: پژوهشی در مبانی معرفتی و اخلاقی فقه» اشاره کرد. وی اینک استادیار دانشگاه مفید است.

  • در یک چشم‌انداز کلی، چگونه می‌توان جایگاه عزاداری بر اهل‌بیت را در فرهنگ شیعی تبیین کرد؟ آیا این عزاداری در این فرهنگ،‌ با صرف نظر از پیامدهای آن،‌ موضوعیت دارد و یا جایگاهی ابزاری دارد؟

بسم الله الرحمن الرحیم. این پرسش را می‌توان از دو منظر متفاوت بررسی کرد؛ یکی منظر توصیفی و دیگری منظر هنجاری. یعنی در واقع ما با دو پرسش درباره جایگاه عزاداری بر اهل‌بیت روبرو هستیم. اول، توصیف جایگاه عزاداری برای اهل‌بیت در میان شیعیان در حال حاضر و در طول تاریخ است و دوم،  بیان جایگاه عزاداری آنگونه که باید باشد یا شایسته است که باشد.

در مورد مسئله اول من تخصصی ندارم. این پرسشی است که باید از جامعه‌شناسان و مورخان دین و خصوصاً جامعه‌شناسان و مورخان تشیع سراغ آن را گرفت. داشته‌های من در این موضوع قابل توجه نیست. اما در مورد پرسش دوم، که در حقیقت به بُعد هنجاری عزاداری بر امام حسین و اهل‌بیت بازگشت دارد، می‌توان به نکاتی اشاره کرد.

عزاداری بر پیشوایان دینی  اختصاصی به تشیع ندارد. مشابه این شکل عزاداری بر اهل‌بیت و خصوصا امام حسین را می‌توان در میان مسیحیان ارتدوکس هم یافت که به همین شیوه‌ها برای حضرت مسیح عزاداری می‌کردند. حتی برخی از پژوهشگران، مانند مرحوم شریعتی، بر این باور بودند که شیعه در شکل و شمایل عزاداری تا حدود زیادی وام‌دار مسیحیان است. شریعتی سرآغاز برگزاری آیین عزاداری را، به این شکل و صورتی که امروز در دسته‌جات عزاداری مرسوم است، دوران صفویه می‌داند. در آن دوران بود که زمامداران به جهت ایجاد نوعی پیوند میان هویت ملی و مذهبی مردم ایران این شیوة برگزاری مراسم عزاداری را از مسیحیان اروپائی اقتباس کردند و در میان شیعیان رواج دادند.

البته پرواضح است که اصل تأکید بر عزاداری برای امام حسین در روایات ما وجود دارد و اصل عزاداری مورد سفارش امامان بعدی بوده است. اما شکل و شمایل این عزاداری عمدتاً مرهون بسترهایی است که در آن شکل می‌گیرد. در روایات به اصل سوگواری سفارش شده و ثواب‌هایی هم برای آن بیان شده است. البته برخی از این پاداش‌ها بسیار مبالغه‌گون است و برخی پژوهشگران به مجعول بودن روایات دال بر پاداش‌های مبالغه‌آمیز باور دارند.

با صرف نظر از مشکلات و ابهاماتی که پیرامون صدور برخی از این روایات وجود دارد، اصل توصیه به برگزاری عزاداری بر امام حسین و رجحان یا استحباب آن فی الجمله مسلّم به نظر می‌رسد، هر چند در مورد جزئیات، شیوه و سبک عزاداری، مخصوصاً شیوه و سبکی که امروزه در مراسم عزاداری رایج شده است، ردّ و نشانی در روایات نیست، و حتی برخی از مراجع تقلید برخی از این رفتارها را حرام می‌دانند؛ کارهایی مانند قمه‌زنی و آسیب زدن به خود یا ایجاد مزاحمت و ضرر و زیان برای دیگران را نمی‌توان با موازین فقهی سازگار دانست.

حتماً شنیده‌اید که مرحوم ‌آيت‌الله بروجردی با برخی از این رفتارها و نمادهایی که در عزاداری‌ها وجود داشت، مخالف بودند. البته اگر ایشان امروز بودند و می‌دیدند که چه رفتارهای عجیبی در عزاداری‌ها صورت می‌گیرد و چگونه عزاداری‌ها به ابتذال کشیده شده است، صدها مرتبه بیشتر آزرده‌خاطر می‌شدند. به هر روی، ایشان مسئولان هیئت‌های عزاداری را جمع می‌کنند و از برگزاری مراسم‌ عزاداری به آن شکل و شمایل نهی می‌کنند. اما مسئولان هیئت‌ها در پاسخ به ایشان می‌گویند که سیصد و پنجاه و پنج روز سال ما از شما تقلید می‌کنیم و ده روز هم شما از ما تقلید کنید.

این نگاه به عزاداری، در برابر نگاه مرحوم بروجردی، یکی از تفسیرهای پرطرفدار از روایات مربوط به عزاداری امام حسین است. اما به باور من این تنها تفسیر ممکن در فهم این روایات نیست. به زعم من غرض از تأکید بر عزاداری امام حسین این بود که یاد و خاطره ایشان و قیام ایشان در حافظه جمعی نسل‌های بعدی باقی بماند. این توصیه‌ها از این باب است که آنها که بعد از او پا به این جهان می‌گذارند بدانند که امامی داشتند که به خاطر اهداف و آرمانهای بلند و فضائل بی‌مانندی که داشت تا پای جان ایستادگی کرد. امام حسین برای زنده نگه داشتن «خوانش علوی» از اسلام در برابر «خوانش اموی» از اسلام قیام کرد و برگزاری مراسم عزاداری برای او و توصیه به حفظ این مراسم در جهت زنده نگه داشتن همان خوانش و ترویج آن بوده است. خوانش علوی از اسلام همان خوانش اصیل و اخلاقی، معنوی و عقلانی از اسلام است، و این مراسم بنابوده که زمینه‌ساز آشنایی با این خوانش از اسلام باشد. طبیعتاً در جامعه‌ای که زمام و کنترل کامل امور به دست ظالمانی است که با تکیه بر خوانش اموی از اسلام ظلم و جور خود را توجیه می‌کنند، این مراسم‌ تنها راه برای بقاء خوانش علوی از اسلام است، و به همین خاطر حفظ و برپایی چنین مراسمی تا این اندازه برای پیشوایان مذهب اهل بیت اهمیت داشت.

  • بر این اساس شما قیام امام حسین را نمادی برای تقابل خوانش علوی و خوانش اموی از اسلام می‌دانید که با برگزاری مراسم‌ عزاداری سعی می‌شده تا این نماد از یادها نرود.

بله، دقیقا همین‌طور است. این تنها ابزاری بود که در دوران‌های گذشته برای ایجاد ارتباط با امام حسین در دسترس بود و استفاده از آن بدون اینکه حساسیت حکومت‌های ستمگر را برانگیزد ممکن و مقدور بود. اما امروز اگر ابزار و راه بهتری در دسترس باشد که بتوان از آن برای تحقق همین هدف بهره برد و یاد و خاطره امام حسین و آرمانهای بلند آن حضرت را زنده نگاه داشت، باید مقدم شود.

وقتی از هدف و وسیله سخن می‌گوییم در حقیقت بر رابطه طولی میان این دو انگشت نهاده‌ایم. یعنی آنچه در اینجا ارزش و مطلوبیت ذاتی دارد همان هدف است، و وسیله صرفاً در امتداد آن هدف معنی دارد، یعنی ارزش و مطلوبیت آن ابزاری است، نه ذاتی. قول به اینکه هدف ارزش ذاتی دارد و وسیله ارزش ابزاری، متضمن هنجارهایی است که هر انسان عاقلی در استفاده از وسایل آنها را مراعات می‌کند. در اینجا به سه تا از این هنجارها اشاره می‌کنم:

  1. هدف وسیله را توجیه نمی‌کند؛ ما حق نداریم که برای تحقق هدفی متعالی و ارزش‌مند، از وسایل نادرست بهره ببریم.
  2. وسایل و ابزارها زمان‌مند و مکان‌مند هستند؛ ممکن است در بسترهای متفاوت و با مرور زمان ابزار و وسیله‌ای کارآمدتر برای رسیدن به هدف پدید آید یا اختراع شود. در این فرض، عقلانیت عملی از ما می‌خواهد تا ابزار و وسیلۀ کارآمدتر را جایگزین ابزار و وسیلة پیشین کند. یعنی ممکن است در این دوران که دیگر آن خفقان و اختناق خلفای جور وجود ندارد و شیعه تحت چنان فشارهایی نیست، بتوان به راه‌های دیگری هم فکر کرد که ما را در رسیدن به مقصود یاری کنند.
  3. گاهی برخی ابزارها که در یک سیاق و موقعیت خاص ما را به هدف نزدیک می‌کردند، در سیاق‌ها و موقعیت‌های دیگر تأثیر معکوس داشته و ما را از آن هدف دور کنند.

در پرتو این اصول هنجاری شاید بتوان گفت که عزاداری به شکلی که امروزه برگزار می‌شود کارکرد منفی یافته است. به این معنی که افرادی که در این مجالس شرکت می‌کنند دچار نوعی اشباع کاذب می‌شوند، و گمان می‌کنند که با حضور در این مراسم و سینه زدن، زنجیر زدن و گریستن به هدف مطلوب دست یافته است. در این صورت، جایی برای تأثیرپذیری از امام حسین به عنوان الگویی اخلاقی و معنوی باقی نمی‌ماند.

  • بر این اساس به نظر شما جایگاه ابزاری و طریقی عزاداری‌ها برای اهل‌بیت بر این اصل مهم دلالت دارد که باید اولویت را به هدف و حصول آن بخشید و سوگواری مرتبه‌‌ای درجه دو می‌يابد.

ببینید نکته اساسی همین جاست که خود حادثه آنقدر غمبار و سوزان است که با شنیدن آن به خودی خود آدمی متأثر می‌شود و اشک او جاری خواهد شد. این سوز و گداز در سوگ امام شهید پیامد طبیعی آشنایی شخص با امام و حرکت و شهادت مظلومانه ایشان است.

تأثّر مخاطب و اندوه او را می‌توان از دو طریق برانگیخت؛ اول، با توصیف درست و محققانه شخصیت و مجاهدت امام حسین و جایگاه ایشان و اهدافی که در این حرکت دنبال می‌کردند و معرّفی طرف مقابل و جفایی که در حق امام کردند. با چنین تبیینی آنان که به امام حسین علاقه دارند و پیوندی وجودی با حضرت دارند، بر مظلومیت ایشان خواهند گریست. راه دوم این است که با غلو و بزرگ‌نمایی و بهره‌گیری از تکنیک‌های روان‌شناختی مانند بلند کردن صدای بلندگو و نورپردازی‌های خاص و استخدام عده‌ای برای گرم‌کردن مجلس و کارهایی که امروزه در هیئات رواج یافته است، مخاطب را تحت تأثیر قرار دهیم و اشک‌شان را دربیاوریم. من با این راه دوم مخالفم. چرا که در این روال امام و اهداف ایشان به کلی فراموش می‌شوند و به همین دلیل شرکت در این مراسم هیچ تغییر و تحول مثبتی در شخصیت و رفتار شخص ایجاد نمی‌کند.

  • شما در واقع به پرسش دوم ما وارد شدید؛ پرسش دوم ما در نسبت میان شور و معرفت در عزاداری امام حسین بود. بر اساس آنچه تا به اینجا از شما شنیدیم، شور حسینی پیامد طبیعی شعور و معرفت حسینی است. و اگر ما حق انتقال معرفت حسینی را ادا کردیم، نباید دغدغه شور و احساسات برآمده از آن را داشته باشیم.

بله، همین‌طور است. اجازه بدهید از منظر دیگری هم به این موضوع بپردازم. همانطور که در کتاب افسون گل سرخ شرح داده‌ام، امام حسین بیش و پیش از هر چیز یک الگوی اخلاقی و معنوی است. اگر این الگو بخواهد آن جایگاه شایسته‌اش را در زندگی ما بیابد و تحول مثبتی در زندگی ما ایجاد کند، به گونه‌ای که برای دیگران مشهود باشد و آثار این تحول در اخلاق و منش ما ظاهر شود، ناگزیریم ارتباطی وجودی (به معنای اگزیستانسیالیستی کلمه) با ایشان برقرار کنیم. این ارتباط وجودی دو جنبه دارد: یکی معرفتی و دیگری احساسی. اگر این ارتباط به درستی برقرار شود و بُعد معرفتی آن به درستی شکل بگیرد، پیامدی طبیعی خواهد داشت و ما از جهت احساسی از شهادت امام سوگوار می‌شویم و بی‌تفاوت نمی‌مانیم. نکته مهم‌تر این است که گریستن ما در این فرض تنها برای خود امام و مظلومیت ایشان خواهد بود؛ نه برای ادای دیون و یا شفای مریضی‌ها و رفع حوائج‌مان.

  • بر اساس تبیین شما جایگاه عزاداری و سوگواری برای امام حسین باید در امتداد آگاهی و تحول برآمده از معرفت به ایشان و الگوپذیری از ایشان باشد. اما در روایات سوگواری برای امام حسین، تعبیرات عامی وجود دارد درباره پاداش‌های مرتبط با عزای ایشان داریم که با چنین قید و شرطی که شما ذکر کردید ناسازگار است. شما این ناسازگاری را چگونه برطرف می‌کنید؟

به نظر می‌آيد که این روایات و نوع پاداش‌هایی که برای عزاداران برای امام شهید در آن‌ها بیان شده است را نمی‌توان بی‌قید و شرط فهمید. پاداش‌هایی که برای عزاداری و اشک برای امام حسین در این روایات بیان شده است،‌ در واقع پاداش‌هایی برای عزاداری برای امام حسین واقعی است، نه عزاداری برای امام حسینی که عزاداران او را نمی‌شناسند یا تصویر نادرستی از او در ذهن خود دارند. یعنی موضوع این پاداش‌ها امام حسینی است که عزادارن شناخت درستی از او دارند و این شناخت درست چنان پیامدهای اخلاقی و معنوی‌ای خواهد داشت. در غیر این صورت، چنین پاداش‌هایی معقول نیست.

البته این نکته به عزاداری اختصاص ندارد. مثلاً نمی‌توان هر نمازگزاری را شایسته پاداش‌های دانست که به نمازگزاران وعده داده شده است. مگر در روایات نداریم که «رب تال القرآن و القرآن یلعنه». یعنی «چه بسیارند کسانی که قرآن را تلاوت می‌کنند، و در همان حال قرآن ایشان را لعنت می‌کند!». این به تلاوت قرآن اختصاص ندارد، بلکه همۀ عبادت‌ها و رفتارهای دینی را شامل می‌شود. عزاداری هم در بهترین تلقی نوعی عبادت است.

  • احتمالا شما هم در میان این روایات به مواردی برخورده‌اید که تفسیر شما را برنمی‌تابند. عظمت موضوع اشک ریختن بر امام حسین در این روایات به اندازه‌ای است که نمی‌توان آن را در طول یک هدف دیگر دید. بلکه به نظر می‌رسد این فعل که خودش موضوعیت دارد. نظر شما راجع به این روایات چیست؟

ببیند وقتی از منظر عقلی نمی‌توان چنان پاداش‌هایی را پذیرفت، اگر روایتی در برابر این درک مشخص عقلی قرار گرفت، یا باید از ظاهر آن دست کشید و یا باید در صدور آن مناقشه کرد. این نگاه مبالغه‌آمیز به اثر اشک بر امام حسین با مسلّمات قرآنی ما هم در تعارض است. دینی که همه چیز را دائر مدار سعی انسان می‌شمارد و یا کوچکترین خطا و یا فعل نیکوی انسان را محاسبه می‌کند، چگونه می‌تواند با یک قطره اشک یا حتی تظاهر به اشک ریختن بر روی هر چه بوده است قلم عفو بکشد!

این نگاه البته مختص شیعیان نیست. در میان برخی از مسیحیان هم چنین انگاره‌هایی یافت می‌شود؛ این که اگر شخصی به حضرت عیسی و فدیه بودن او ایمان داشته باشد، و نزد کشیش اعتراف کند یا فلان مبلغ را به کلیسا هدیه کند، خدا همۀ گناهان او را یکجا خواهد بخشید، بدون اینکه هیچ تحولی در شخصیت فرد ایحاد شده باشد که او را مستحق عفو و بخشش کرده باشد و بدون اینکه آن شخص گناهان مرتکب شده را به گونه‌ای جبران کرده باشد که آثار سوء آن گناهان بر روح و روان خود را پاک کرده باشد. اما چنین باوری را نمی‌توان با سایر مسلّمات اسلامی و مبانی عقلی‌ ما هماهنگ کرد.

  • به نظر شما غلبه این انگاره فدیه‌وار از شهادت امام حسین چه آثار منفی می‌تواند داشته باشد؟

غلبه این نگاه باعث می‌شود تا قبح رذائل و معاصی بریزد؛ وقتی بخشش گناهان این قدر آسان شود که حتی نیازمند توبه و استغفار به معنای حقیقی کلمه که در نهج البلاغه آمده نباشد، اشخاص بر ارتکاب گناه جرئت پیدا خواهند کرد و مسیر ارتکاب گناهان هموار خواهد شد. همچنین با غلبه این رویکرد، هدف و غرض اصلی نهضت حسینی و همچنین هدف از برگزاری این آیین‌ها فراموش می‌شود. امام حسین شهید شد تا یک فرهنگ و یک آرمان و خوانش واقعی و انسان‌ساز و انسان‌نواز و رهایی بخش از اسلام باقی بماند، اما با غلبه این نگاه آن اهداف معنوی و آن آثار اخلاقی یکسره فراموش می‌شوند و به اصطلاح نقض غرض حاصل می‌آید. بنابراین، اغراق نیست اگر بگوییم زخمی که این نحوۀ برخورد با آن حضرت به ایشان وارد می‌کند بسیار دردناکتر است از زخم‌هایی که در عاشورا بر پیکر ایشان وارد می‌شد. این نوعی هدر دادن و بی اثر کردن آن همه مجاهدتها و جان‌فشانی‌ها و ایثارهاست.

  • بله، بسیار تعبیر گویایی است. امام حسین یک بار کشته شدند و با آن شهادت تبدیل به نمادی برای یک جریان فرهنگی و معنوی شدند. وقتی ما برای بار دوم عرصه را برای تجلی آن هدف تنگ می‌کنیم، ظلم بیشتری به ایشان کردیم. می‌توان این تعبیر را راجع به سایر ائمه هم به کار برد. مثلا ظلمی که ما شیعیان به امام علی می‌کنیم چه کم از دشمنان ایشان دارد؟ قاتلان آنها نهایت تن خاکی و جسم دنیایی ایشان را از میان بردند. اما نوع رویکرد ما در قبال ایشان و کج‌روی و افراط‌های ما باعث می‌شود تا اثر فرهنگی، معنوی و اخلاقی ایشان از میان برود.

یکی دیگر از مشکلات غلبه این نگاه و موضوعیت یافتن اشک و گریه، برجسته شدن برگ سیاه تاریخ کربلا و محو شدن برگ سپید آن است. به قول مرحوم آقای مطهری تاریخ کربلا دو برگ دارد؛ یکی سپید و دیگری سیاه. برگ سیاه آن گزارش جنایتهایی است که یزید و لشکریان او مرتکب شده‌اند.  اگر اشک ریختن در مجالس عزاداری موضوعیت پیدا کند، این برگ بیشتر بدرد می‌خورد تا برگ سپید تاریخ کربلا، و مخاطبان بیشتر از آنکه با شخصیت و منش و رفتار و گفتار و هدف امام به عنوان الگوی اخلاقی و معنوی آشنا شوند و از آن بشنوند،‌ از جنایات یزید و لشکریان او می‌شنوند و امکان ترقّی اخلاقی و معنوی از دست می‌رود. بگذریم از اینکه شخصیت امام نیز به گونه‌ای تحریف می‌شود که به درد برآوردن این هدف بخورد. مثلاً امام حسین به عنوان کسی تصویر می‌شود که در بحبوحۀ جنگ و نزاع و آستانۀ شهادت دلنگران عروسی قاسم است.

  • ما تا به حال بیشتر راجع به امام حسین بحث کردیم و آسیب‌های رویکرد موجود نسبت به عزای امام حسین را بررسی کردیم. امروز این سبک عزاداری و این رویکرد تعمیم یافته و سایر ائمه را هم پوشش داده و دهه‌های فاطمیه، محسنیه، صادقیه و… پدید آورده است. شما این جریان را چگونه ارزیابی و تحلیل می‌کنید؟

این تعمیم مبتنی بر یک طرز تفکر و پیش‌فرض مهم دربارۀ دینداری که ملاک دینداری را  حجم و کمّیت مناسک جمعی می‌داند، و نه به کیفیت کاری دارد و نه به نقشی که قرار بوده است دین در ساحت فردی بازی کند. در این نگرش گمان می‌رود که هرچقدر که حجم مناسک جمعی بیشتر باشد جامعه دیندارتر و به خدا نزدیکتر است و رستگاری معنوی و اخروی افراد نیز بیشتر تأمین شده است. اما من فکر می‌کنم که این رویکرد خطا است. اولا افراط در حضور کمّی بیشتر دین در جامعه در قالب مناسک جمعی، تبلیغ دین نیست، بلکه بی اثر کردن دین از طریق عادی کردن آن است. به گمان من این یکی از عمیق‌ترین معناهای سکولار کردن جامعۀ دینی است.  حضور بیش از حد دین در جامعه در دینداری افراد تأثیر عکس می‌گذارد. وقتی شما تنها به کمّیت اندیشیدید و بیشتر ایام سال را به عزاداری اختصاص دادید، رفته رفته این عزاداری‌ها بی اثر می‌شوند.

تحقیقات تجربی نشان می‌دهد که کسانی که مسیر قطار از نزدیکی منزل آنان می‌گذرد پس از مدتی صدای رفت و آمد قطار یا حتی صدای سوت قطار را نمی‌شنوند و یا آنان که در نزدیکی فرودگاه‌ها خانه دارند، گوش‌شان به صدای صعود و فرود هواپیما کمتر حسّاسیت نشان می‌دهد و به اصطلاح حس شنوایی آنها این صداهای همیشگی را فیلتر می‌کند. همین عکس العمل را می‌توان نسبت به برگزاری مناسک جمعی و پخش عزاداری‌ها در جامعه ایران به وضوح مشاهده کرد. این رویکرد باعث شده که یک امر متعالی مانند سوگواری آنقدر پیش پا افتاده شود که دیگر ادراک حاضران در جامعه نسبت به آن بی‌تفاوت شود و آن را فیلتر کند.

معنی منفی سکولاریزم همین است؛ عرفی کردن امر قدسی. وقتی که در یک شهر تعداد مساجد آنقدر زیاد شود که به تعداد خانه‌های آن شهر تنه بزند، مسجد معنای مقدس و محترم خودش را از دست می‌دهد و دیگر خانۀ خدا نیست، بلکه تبدیل به خانه‌ای می‌شود مثل سایر خانه‌ها. عزاداری برای امامان هم به همین شکل است. این نوع تعمیم‌دادن و گسترده کردن حدود دینداری و مناسک دینی، باعث می‌شود که هیچ جایی برایشان باقی نماند و ظرفیت‌شان به پایان برسد. سعدی می‌گوید: «اگر شب‌ها همه قدر بودی/ شب قدر، بی‌قدرْ بودی/ گر سنگْ همه لعل بدخشان بودی/ پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی».

مثلا وقتی شما جایگاه اهل‌بیت را تا آنجا گسترده می‌کنید که شفای مریضان و رفع حوائج دنیوی را هم به عهده ایشان می‌گذارید، شخصی که به زیارت امام رضا می‌رود فراموش می‌کند که او پیش و بیش از هر چیز، امام است و قرار است راه‌های آسمان را به ما نشان دهد.

سخن مشهوری از از امام علی در نهج البلاغه آمده که ایشان فرمودند: «سلونی قبل آن تفقدونی»، یعنی «پیش از آنکه مرا از دست دهید، از من بپرسید». معمولا کسانی که این سخن امام را تفسیر می‌کنند، تصور می‌کنند که حضرت در مقام تحدّی است و می‌خواهد ادعا کند که همه‌داناست. در حالی که اگر اینگونه بود، معنی نداشت که حضرت بگوید: «پیش از آنکه مرا از دست بدهید». چون دانستن موضوعات دنیوی مختص امامان نیست تا در اثر فقدان آنها مردم به این دانش دسترسی نداشته باشند. بعلاوه، حضرت در ادامه در مقام توجیه اینکه چرا چنین توصیه‌ای به مخاطبان می‌کند، می‌فرماید: «فأنی بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»، یعنی «به درستی که من به راه‌های آسمان آگاه‌ترم تا راه‌های زمین». امام علی خود را راهنمای سیر و سلوک معنوی و ملکوتی معرفی می‌کند و از مخاطبان دعوت می‌کند که پیش از آنکه ایشان را از دست بدهند و پیش از آنکه با از دست دادن ایشان باب چنین علمی بر آنان بسته شود، برای گرفتن نقشۀ راه به ایشان مراجعه کنند. نقش اصلی اولیای دین این است، و برجسته‌تر کردن امور دیگر، از جمله افزودن بر حجم مناسک جمعی، و تشویق مردم برای شرکت در این مناسک به انگیزۀ شفای بیماریهای جسمی و رفع مشکلات دنیوی موجب می‌شود این نقش به کلی تحت الشعاع قرار بگیرد و فراموش شود.

  • شما بر این باورید که عزاداریها در امتداد یک هدف و در مسیر رساندن به آن هدف معنی دارند. به همین خاطر تأکید دارید که به این ابزار به اندازه‌ای باید اهتمام داشت که بهتر و مؤثرتر از سایر ابزارها ما را در رساندن به آن هدف یاری می‌کنند، و در غیر این صورت نمی‌توان هیچ‌گونه رجحانی برای نفس عزاداری در نظر گرفت. اما در مقابل دیدگاه شما، برخی بر این باوراند که نفس این مراسم زمینه‌ساز نوعی پیوند وجودی با امام حسین است و نمی‌توان به خاطر اینکه ظاهر این آیین‌ها به گونه‌ای است که مردم را از آن هدف دور می‌کند مانع برگزاری‌شان شد؛ چون بالاخره عده‌ای با شرکت در این مراسم راه درست را پیدا خواهند کرد و ارتباط وجودی لازم میان آنان و ائمه برقرار خواهد شد.

این استدلال پذیرفتنی نیست. زیرا این مراسم در عین حجم و کمّیت قابل توجه و هزینه زیادی که صرف آنها می‌شود، کارایی لازم را ندارد. این حجم از بی‌اخلاقی که امروز جامعه ما را قبضه کرده است با این ادعا سازگار نیست. مولوی می‌گوید: آن یکی دید اشتری گفتا که هی/ از کجا می‌آیی ای فرخنده پی؟/ گفت از حمام گرم کوی تو/ گفت خود پیداست از زانوی تو. گفت که از پینه‌ها و چرک زانوی تو به خوبی معلوم است که از حمام می‌آيی. واقعاً این قصه ماست. اگر این مراسم چنین آثاری داشت، وضعیت اخلاقی جامعه ما تفاوت می‌کرد.

  • اتفاقا این ادعا به همین تجربه زیسته تکیه دارد؛ یعنی کسانی که می‌گویند این مراسم زمینه‌ساز تحول اخلاقی است، به تجربه‌های کسانی استناد می‌کنند که در همین عزاداری‌ها متحول شدند.

من منکر این اثرگذاری تصادفی و حداقلی نیستم، اما این استثنا است، نه قاعده. اگر این مراسم کارآیی لازم را داشت، این استثنا باید به قاعده بدل می‌شد.

بسیار از شما ممنون و سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.

من هم از شما ممنونم که این فرصت را در اختیار من گذاشتید و امیدوارم که این بحث‌ها برای مخاطبان نشریه هم مفید و جالب توجه باشد.

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست